Get Mystery Box with random crypto!

تدفین سایه در کشاکش دفن کنار آلما در آلمان یا پای ارغوان در ای | Reza Nassaji

تدفین سایه در کشاکش دفن کنار آلما در آلمان یا پای ارغوان در ایران بیش از حد طول کشیده و حواشی ماجرا از خود جنازه بویناک‌تر شده است؛ حال آنکه ما به قول گلشیری در ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای، «آن‌قدر عزا بر سرمان ریخته‌اند که فرصت زاری نداریم». شاعر گرانقدر که بابت همدلی و همراهی با نویسندگان و شاعران حزب توده به زندان افتاد و چنین سرود که «نفسم می‌گیرد که هوا هم اینجا زندانی است»، گویا از دوستان حزبی خود چیزی نیاموخته است، وگرنه می‌دانست که ممات انسان باید بازتاب حیات او باشد؛ اگر در تبعید زیسته‌ای اما تن به تسلیم نداده‌ای، باید تدفین در تبعید هم بخشی از مقاومت تو باشد. در مبارزه‌ای چنین، حتی جنازه‌ات هم نباید به دست دشمن محترم بیفتد، تا چه رسد به اینان که حرمت مردگان را پاس نمی‌دارند.
زیرا ما همچنان در جنگ هستیم و مرگ ما هم همچون زندگی ما بخشی از مبارزه است؛ وضع ایران در این چهل و چند سال هرگز عادی نشده و البته مبارزه‌ی روزمره ادامه دارد. ما که هزار جنازه‌ی به‌خاک‌ناسپرده و خون نابه‌حق‌ریخته بر زمین داریم؛ هزاران استخوان از خاک بیرون‌زده در خاوران هست؛ و هزاران نفر در صف تلف شدن زیر دست جماعت جلاد داریم؛ و... چگونه می‌توانیم دست به دامن دولتیان ددمنش شویم که جنازه‌مان در وطن اشغالی دفن شود؟ در چنین کشور اشغال‌شده‌ای باید به سنت المقنع عمل کنی که آن‌گاه که شکست مسجل شد، زنان قلعه را با نان و شراب مسموم کشت و جنازه‌شان در چاه انداخت و خود را نیز در پایان زنده به قعر همان چاه افکند.
و درست در همین زمان که ذهن شوریدگان درگیر دفن شاعر است، مگر مرگ و شکنجه کم است؟ تازه سالگرد شاعری جوان است که با دستبند و پابند زندان درگذشت و هزاران جوان در انتظار آن‌اند که مغز سرشان خوراک ضحاک ماردوش شود. یکی‌شان همین دختر بی‌گناه و بی‌پناه که برای گرفتن زهر چشم از تمام زنان بازداشت، شکنجه و مجبور به اعتراف تلویزیونی شده است؛ سپیده رشنو که این‌قدر کتکش زده‌اند که رویشان نمی‌شود نشانش بدهند.
و مگر از این دست کم بوده است؟ مانند بسیاری بازداشتی‌های غیرسیاسی دهه‌ی شصت که زیر شکنجه مجنون و معلول شدند و پس از مسجل شدن سیاسی‌نبودن‌شان، چون معلولیت و محجوریت‌شان افشای جنایت رژیم بود، به‌جای آزادی، اعدام می‌شدند. مانتد آن بسیاری دخترانی که اعدامشان تیتر روزنامه‌ها شد، در حالی که تصاویرشان حتی نام نداشت. یا آنها که چون در گوشه‌ای از خیابانی که بابت تظاهرات مجاهدین شلوغ شده بود، ناخواسته در ترافیک گیر افتاده بودند، اما دستگیر و بلافاصله اعدام شدند. معلوم نیست بر سر این دختر جوان هم چه خواهد آمد؛ زیرا خدای دهه‌ی شصت بار دیگر خودنمایی می‌کند، خدایی که خود پیامبر مرگ بود.
@RezaNassaji