#دلم_درگیرته #پارت40 اخمهاش در هم شد - از شما انتظار ندا | رمانهای آسمان ۶۵ ❤دلم درگیرته
#دلم_درگیرته
#پارت40
اخمهاش در هم شد - از شما انتظار نداشتم خانم مرادی… این بار دومه از ایشون بد میگین و سعی در خراب کردنشون دارین… ایشون از بهترین استادهای دانشگاه هستن و تا به حال هیچگونه شکایت یا بدگویی ازشون نشده.
- ولی ایشون فقط با من این رفتار و دارن.
- چرا باید نسبت به شما همچین رفتاری داشته باشن؟
حرفی نزدم… چه حرفی برای گفتن داشتم؟ اینکه چون چند سال پیش ازم خواستگاری کرده و ردش کردم داره ازم انتقام میگیره؟ بیشتر از این ادامه میدادم معلوم نبود چه فکرهایی پیش خودش میکنه… درست هم میگفت انقدر ظاهرش و حفظ میکرد و پیش بقیه خودش و خوب و مظلوم جلوه میداد که هیچ کس باور نمیکرد چه شیطانیه.
با دیدن نگاه منتظرش به حرف اومدم - ببخشید مزاحم شدم.
بدون اینکه منتظر بمونم سریع از اتاق اومدم بیرون... اینم از این… برای بار دوم ضایع شدی... خوب شد؟
- با خودت حرف میزنی؟
با صدای استاد عابدی سرم و بلند کردن… دیدم نگاهش به منه… همجا هست… بدون اینکه جوابی بدم با عجله از کنارش گذشتم…