Get Mystery Box with random crypto!

فصل سیزدهم- ارشیا-چقدر این دختره لوسه بوی با دیدن یه مارمولک ا | تا اخرین نفس کنارهم

فصل سیزدهم- ارشیا-چقدر این دختره لوسه بوی با دیدن یه مارمولک اونم روی سقب غش کرده
این صدای ارشیاست ولی اون که نمیدونه من چرا ازش اینقدر میترسم بیشعور وااای خدا چقدر سرم درد میکنه چشمام رو باز کردم که دیدم ارشیا داره بایه دکتر حرف میزنه
دکتر-آقای محترم ایشون لوس نیستن حتما یه چیزی هست که اینطوی از یه مارمولک ترسیده ان بعدشم ایشون بر اثر ترس بیهوش نشده ان
ارشیا-یعنی چی اقای دکتر پس برای چی بیهوش شدم حرف بزن دیگه
یقه دکترو گرفت و به دیوار چسبوند منم هیچی نمیگفتم و خودم رو زده بودم به خوابی و داشتم به حرفهاشون گوش میدادم
دکتر-راستش ایشون کمخونی خیلی شدید دارن و با کمترین استرس و ترس از حال میرن
ارشیا-چجوری مریضیش خوبیشه آقای دکتر تندتند حرف بزن لطفا التماستون میکنم خوبش کنید (نشست رو زمین)من بدون اون نمیتونم
یعنی چی این چرا اینطوری میکنه چرا من براش اینقدر مهمم اوووف
دکتر-عزیزم نگران نباش با خوردن قرص حالشون خوب میشه من که نگفتم میخواد بمیره
ارشیا-ممنونم اقای دکتر
دکتر-من میرم چند دقیقه دیگه خانوم بهوش میان
هنوز هم میخواستم خودمو بخواب بزنم ببینم بعد از رفتن آقای دکتر ارشیا چیکار میکنه من شکه نشدم چون خودم میدونستم کم خونی شدید دارم اما برام مهم نبود
ارشیا در اتاق رو بست و اومد کنار من نشست زل زده بود بهم و داشت نگاهم میکرد که یک دفعه گفت-خداجون من فقط یه نفر هست تو زندگیم که اینقدر برام مهمه یه نفر هست که قلبم به خاطرش میتپه ببخشید که فکر کردم میخوای ازم بگیریش
یهو چشمام رو باز کردم و نگاش کردم-کی هست حالا این دختر خوش شانس
چشم های ارشیا از توجاش داشت در میومد که گفتم-اینقدر تعجب نکن همه حرفهای تو و دکتر و همه رو شنیدم
ارشیا-من..م..من خب چرا نگفتی بهوش اومدی
من-دوس داشتم
ارشیادستی کشید تو موهاش و تندتند نفس میکشید چشماش در ارض یک دقیقه شد قرمز قرمز این دفعه من بودم که تعجب کردم از این همه عصبانیت ارشیا
من-چرا اینجو
ارشیا(باداد)- خفه شو دختر مگه من مسخره تو هستم اول که به خاطر یه مارمولک غش میکنی بعدشم بهوش اومدی اما نمیگی فکر کردی کی هستی برو با یکی دیگه بازی کن کوچولو
رفت بیرون و درو محکم بهم کوبید یعنی چی اما من که چیزی نگفتم به خاطر اینکه بار اولم بود کسی سرم دادزده بود اشک از چشمم چکید
من-خدایا چرا ارشیا اینجوری سرم داد زد من که کار بدی نکردم شایدم کردم ولی اون نباید اینجوری داد میزدم من منظوری نداشتم بخدا (همراه با گریه)من نمیخواستم ناراحتش کنم اما نفس تو چرا برات مهمه که اونو ناراحت نکنی واای نمیدونم فکر کنم من عاشق ارشیا شدم نه این باور نکردنیه من نمیتونم عاشق کسی باشم که سرم داد بزنه البته یه بار داد زد
(صحبت من با درونم)
مرخصم کردن رفتم بیرون که دیدم ارشیا داخل ماشین نشسته ازش خیلی ناراحت بودم رفتم و در عقب رو باز کردم و نشستم داخل ارشیا برگشت سمتم و گفت-بیا جلو بچه بازی در نیار
من همش داشتم نگاه بیرون میکردم
که یهو داد زد-گفتم بیا جلو انیجوری احساس میکنم راننده ات هستم
منم باداد جوابش دادم-سر من داد نزن فکر کردی کی هستی دلم نمیخواد بیام جلو
بعد در ماشین رو باط کردم و اومدم بیرون ارشیا هم شیشه اش رو کشید پایین رفتم سمت در راننده و دستم رو اوردم بالا و سمتش گرفتم و گفتم-بار اخرت باشه سر من داد میزنی من حتی بابامم اینجوری باهام حرف نمیزنه(بلند)فهمیدی؟ حالا هم برو من خودم میام
بعد هم حرکت کردم سمت خونه
من-وااای خاک تو سرت نفس الان تو میخوای این همه راه رو پیاده بری حالا خوبه شمال رو بلدی
همینجور داشتم راه میرفتم که احساس کردم یه نفر داره تعقیبم میکنه برگشتم دیدم هیچکسی پشتم نیست اما مطمعن بودم یه نفر هست به راه خودم ادامه دادم که صدای پاهای یه نفر رو از پشتم شنیدم
خودمو انداختم رو زمین که یعنی پام پیچ خورده میدونستم هرکی باشه از این فرصت استفاده میکنه و میاد بیهوشم میکنه و می دزدتم(فیلم هندی زیاد میدیدم)وقتی احساس کردم واقعا اون فرد پشت سرمه یه سنگ که کنار دستم بودو آروم کشیدم سمت خودم و برگشتم سمت اون پسره و محکم کوبیدم تو سرش
من-وااااااای تو اینجا چیکار میکنی ببخشید من فکر کردم شاید دشمنای بابام باشن
ارشیا-بعله مسخرمون میکنی، قهرم میکنی ،تو سرمونم با سنگ میزنی ،دیگه کاری نمونده باهام بکنی فکر کنم
من-تقصیر خودت بود نباید تعقیبم میکردی
بعد دستام و اوردم بالا و باهاش خداحافظی کردم و به راهم ادامه دادم
ارشیا- حداقل یه معذرت خواهی میکردی پرو خانوم
من-معذرت خواهی ماله کوچیکاست غول آقا
خخخخخ واقعا گناه داشت دلم براش سوخت ولی حقش بود ولی خدایی خیلی محکم زدم اونم با یه سنگ خیلی بزرگ خخخخخ
اینقدر راه رفتم که اخر رسیدم به ویلا خیلی گشنم شده بود ایفون رو زدم
نازنین-بله
من-منم نفس باز کن
نازنین-نمیشه
من-بدرک
نازنین-باز کی لجتو در اورده که میخوای پاچه ی منو
میدونستم ارشیا اونجاست و صدامون رو میشنوه پس گفتم