Get Mystery Box with random crypto!

فصل چهاردهم-من-نه خیر من بعضیارو سرجاشون نشوندم بعد در باز شد | تا اخرین نفس کنارهم

فصل چهاردهم-من-نه خیر من بعضیارو سرجاشون نشوندم
بعد در باز شدو رفتم داخل وقتی داخل شدم دیدم واقعا همه هستن و ارشیا هم قرمزشده بودو رگ گردنش زده بود بیرون نه که بچمون خیلی سفیده زود قرمز میشه
عسل با دو اومد و پرید بغلم نزدیک بود بیافتم که خودمو کنترل کردم
من-سلام عشقم اجی نزدیک بود بندازیما
عسل-خوبی اصلا دیگه بامن نه بازی میکنی،نه حرف میزنی، نه غیرتی میشی،نه میگی این عسل مرده زنده هست،نه میگی
من- عزیزم نفس بگیر ببخشید
عسل-تورو بگیرم
من-نه خخخخ بیخیال
عسل -بیا داخل دیگه
من-اگه ولم کنی میام
عسل از تو بغلم اومد بیرون منم کفشم و در اوردم و رفتم داخل
من-سلام بچها
همه تک تک جواب دادن به جزء ارشیا باشهههه الان نشونت میدم اقا ارشیا
من-کی چایی میخوره
همه این دفعه میخواستن حتی ارشیا رفتم تو آشپزخونه و چایی خوشگلی درست کردم ریختم تو لیوان و بردم بیرون برای همه تعارف کردم آخر از همه بردم سمت ارشیا وقتی بهش رسیدم ارشیا اروم جوری که فقط من بشنوم گفت-من فکر کردم فقط ادیت کردن منو بلدی
نگاش کردم یه ابروم رو بردم بالا وقتی دست ارشیا سمت لیوان چایی اومد خیلی قشنگ روش وارو کردم
پرید هوا و هی میگفت -سوختم سوختم ای بمیری نفس میکشمت
و دوید رفت سمت اتاقشون تا لباساش رو عوض کنم منم افتاده بودم رو مبل و داشتم کم کم از خنده غش میکردم
نازنین-نفس این چه کاری بود کردی دیوونه
خودمو جمع کردم و نشستم
من-چرا مگه حالا چیشده
نازنین-خب چرا اینکارو کردی؟
من-همینطوری اما انگار تو بدت اومده
نازنین-آخه کارت خیلی بد بود نفس
من-نازنین فکرکنم روزی ده بار باهم اینکارا میکردیما الان تو میخوای منو نصیحت کنی؟
نسترن-بچها دعوا نکنید
من-نه نازنین حق داره هرچی باشه من اذیت برادر شوهرش کردم باید ناراحت بشه نازنین من و میشناسی؟من و یادت نرفته؟
نازنین-نفس چی میگی این حرفها چیه میزنی
من-درست میگین
رفتم کفشهام رو پوشیدم و رفتم ماشین و باز کردم و محلی هم نزاشتم یعنی چی نازنین به خاطر اینکار باید با من دعوا کنه اما راست میگفت نمیدونم چرا اینروزا اینجوری شده بودم ازخود راضی شده بودم همینجور داشتم ماشین رو میروندم و باخودم حرف میزدم یه جا نگه داشتم گوشیم رو برداشتم و نگاه کردم که دیدم نفری ده بار زنگ زده بودن از ارشیا گرفته تا نازنین همه زنگ زده بودن میخواستم گوشیم رو خواموش کنم که عسل زنگ زد جوابشو دادم طاقت نداشتم نگران بزارمش -جانم عزیزم
عسل با گریه-چ...چ..رر..ااا جواب نمیدی ترسوندیمون اجی
من-آجی میخوام تنها باشم و باخودم حرف بزنم
عسل-میخوای با خودت حرف بزنی؟
من-اره عزیزم کاری نداری؟
عسل-نه اجی ولی فردا بیا باشه؟
من-آخر شب میام عزیزم خداحافظ
عسل-خدافظ
رفتم و کنار ساحل نشستم واقعا صدای آب خیلی خوب بود و بهم آرامش میداد اینجا اومدم که با خودم فکر کنم و جواب سوالام رو خودم بدم
من-خدایا من عاشق ارشیا شدم این رو مطمعن شدم چون وقتی لجش رو در میارم خیلی خوشحال میشم وقتی میبینم به فکرمه و براش مهمم خیلی خوشحال میشم اما اگه ما مال هم نشیم خدا چی میشه یعنی من زود فراموشش میکنم یعنی میتونم خدایا تو دلت میاد از کسی که تا به حال یه نگاه دوست داشتنی هم به پسرا نکرده و الان عاشق یه نفر شده عشقش رو ازش بگیری خواهش میکنم خداجون من طاقت از دست دادن عشق رو ندارم باورکن هرکاری باهام کمی اشکال نداره کلی نمیتونم ارشیا رو دور از خودم ببینم من به بودنش کنارم عادت کردم
تا ساعت سه صبح با خدا دردودل کردم رفتم سمت ماشینم و سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت خونه چون کلید در ویلا رو داشتم درو باز کردم و ماشین رو بردم داخل کفشهامو در آوردم و رفتم داخل اتاق و خیلی اروم پیشه دخترا خوابیدم
نسترن-نفس بلند شو بیا پایین تا صبحونه بخوریم
من-باشه
رفتم یه لباس قشنگی پوشیدم و صالی هم رو سرم انداختم همزمان باباز شدن در اتاق من ارشیا هم از اتاقشون بیرون اومد مخواست برفت که صداش زدم-ارشیا
ارشیا وایساد اما چیزی نگفت
رفتم و جلوش وایسادم و گفتم-ببخشید کار من زشت بود بچگی کردم
و بعد دویدم اومدم پایین و نشستم پشت میز اما هنوز با نازنین قهر بودم و باهاش حرف نمیزدم
نازنین-نفس اون نوشابه رو بده به من
من-.....هیچی نگفتم و به غذا خوردن مشغول شدم
دودقیقه بعد نازنین-نفس چه خبر دیشب کجا رفتی؟ چیکار کردی؟
من-.......
نازنین-نفس ببخشید بسه دیگه قهر نکن
اومد کنارم و لپم رو خیلی محکم بوس کرد منم همینطور نگاش کردم و گفتم-لوس
نازنین-تو لوسی عمت لوسه
من-آره عمم لوسه ولی من لوس نیستم
خلاصه همه خیلی خوب و با ارامش غذا خوردیم وقتی تموم شد قرار شد بریم کنار دریا و والیبال بازی کنیم همه قبول کردیم لباسامون رو عوض کردیم اما من نکردم چون همون صبح لباس بیرونی پوشیده بودم من رفتم توی سالن نشستم تا بچها بیان بیرون دیدم از در اتاق پسرا داداشم یعنی ارمان اومد بیرون یه سوت زدم یه تیپ اسپرت ورزشی زده بود