Get Mystery Box with random crypto!

#پارت_شصت_پنجم رفتم نشستم کنار بچه های فامیل(البته فامیل ما ن | 📚یواشکی دوست دارم📚

#پارت_شصت_پنجم

رفتم نشستم کنار بچه های فامیل(البته فامیل ما نه هاااا فامیلای سامی و ساقی)
یه چند بارم اومدو صدام کرد که اصن رومو برنگردوندم ...الکی مثلا من نشنیدم
خلاصه تا آخر شب دهنشو صرویس کردم با بی محلیام.(OLALA ...یه خورده برا خودت پپسی باز کن هاناییییییی )
جشن هم تموم شدو موقع رفتن رسید.بعد از خداحافظی با عروس دومادای خرچوسونه.. امم چیزه ...منظورم گرامی بود ...از دست این شبکه های اجتماعی که آرمو اقفال میکنن ..نوچ نوچ نوچ
کجا بودیم؟...آها بعد خدافظی همراه ماما جون پاپا جون به سمت ماشینامون رفتیم .
خوایتم حمله ور شم سمت درعقب ماشین که باحرف سپیده جون مخ م EROR داد
:هانا جان تو با مابیا.)
ای دهنتوووووووووو
من:نه سپیده جون .اینجا راحت ترم.)
آخرشم نیشمو تا ته وا کردم
که با حرف مامان نیشم وا نشده جر خورد.چیز اووووف یعنی بسته شد. خواهر من ..برادر من...عزیز من انقد این کانالا و گروه های مبتذلو تو فضای مجازی تبلیغ نکنییید ...یه موقع دیدی دختر به این با ادبی و خانومی آلوده به مریضی فحااااشی میشه
مامان:وا دخترم خب سپیده جون راست میگن دیگهههه ،عمو یاور و زن عمو تو ماشین ما هستن،
ماشین عمو مهرداد اینا هم که خالیه ،برو اونجا عزیزم...)
اواااا ،مادر مارو باش ...انگار نی نی ام ...
عاقووووووووووو من با اون انتر عاقا قهرم...
زوووووووره مگهههههه .ایشششششششششش
بعد یه چشم گفتم و رفتم سمت ماشین انتر عاقا
چون عمو مهرداد شون اینا ماشن نیا ورده بودن.
در عقبو باز کردم و نشستم تو ماشین که
بعد من سپیده جون هم نشست سمت صندلی شاگرد
عمو مهردادهم نشست سمت راننده و بعله دیگه
عاقا زر شاد هم نشست ور دل من..
به نظر من که این میمون با خانوادش دس به یکی کردن سر منو زیر آب کنن...یا حسییییین
خودمو بیشتر به در فشردمو به بیرون خیره شدم .
وبه پیس پیس های وزغ قارقارو که عین سگ دم گوشم وزوز میکرد گوش ندادم....
اوووووووووووپس چییی گفتمممممممم...