Get Mystery Box with random crypto!

سایه ها

لوگوی کانال تلگرام saaayehaaa — سایه ها س
لوگوی کانال تلگرام saaayehaaa — سایه ها
آدرس کانال: @saaayehaaa
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.50K
توضیحات از کانال

وب‌سایت ادبی سایه‌ها
|خانه ادبیات معاصر|
آدرس وب‌سایت: www.sayeha.org
اینستاگرام: https://instagram.com/saaayehaaa
توئیتر: https://twitter.com/saaayehaaa

Ratings & Reviews

1.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

1


آخرین پیام ها 3

2022-05-01 19:30:53
«سمعکی روی گوش آجرها»
مجموعه‌شعری از عباس اصغرپور

این کتاب اولین مجموعه‌شعر عباس اصغرپور است که با مقدمه‌ای از سید مهدی موسوی در اردیبهشت سال ۱۴۰۱ توسط #نشر الکترونیک سایه‌ها منتشر شده است. این مجموعه متشکل از ۵۰ اثر شامل اشعار موزون و ترانه است که در سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۰ نوشته شده است. صفحه‌آرایی این مجموعه بر عهده‌ی فاطمه اختصاری بوده و طراحی جلد آن اثری از مهناز بیات است. عاطفه اسدی نیز ویراستاری مجموعه را به انجام رسانده است.

برای دانلود رایگان این مجموعه‌شعر از وب‌سایت سایه‌ها وارد لینک زیر شوید:
http://sayeha.org/ap4073


خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
6.7K viewsedited  16:30
باز کردن / نظر دهید
2022-04-20 21:13:55
«براده»
آرش احترامی

«براده» اولین مجموعه‌ی منتشرشده از آرش احترامی است که منتخبی از سروده‌های شاعر از سال ۱۳۷۹ به بعد را شامل می‌شود. این مجموعه حاوی آثاری از انواع قالب‌های ادبی شامل شعر آزاد، غزل، شعر نیمایی و ترانه می‌باشد.

برای دانلود این مجموعه شعر و ترانه از طریق #نشر الکترونیک سایه‌ها روی لینک زیر کلیک کنید:
http://sayeha.org/ap4072

خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
9.7K viewsedited  18:13
باز کردن / نظر دهید
2022-03-25 17:31:50 قابله‌ی سرزمین من
داستانی از رضا براهنی

صبح که بیدار شدم با غلغلک پرهای لطیف «چگل» بود که «کرم» آورده بود گذاشته بود کنار متکا و نوک لحاف را هم آرام کشیده بود رویش و چگل تکان که می‌خورد بال‌های کوتاه‌ش می‌غلتید روی سر و صورتم و آخر سر هم از خواب پراندم.
هنوز خواب آلود و خسته بودم و بچه دیشبی دیر آمده بود و پدرم را در آورده بود، ولی خوشحال بودم، چون یک پسر درشت و نیمه مشکی و نیمه قهوه‌ای بود و به محض اینکه یک تلنگر ناچیز زدم به صورتش، هوارش طوری بلند شد که انگار دست و پایش را با ساطور قلم کرده‌اند. نافش را بریدم...

ادامه‌ی این #داستان را در وب‌سایت سایه‌ها بخوانید:
http://sayeha.org/?p=736
797 views14:31
باز کردن / نظر دهید
2022-03-25 13:50:23 سایه ها pinned a photo
10:50
باز کردن / نظر دهید
2022-03-25 13:50:14
ای که واژه‌ها را هم یک‌یک و هم دسته‌دسته فراموش کردی،
تو را به خدا، بلند نشو از رختخوابت!
مثل آسمانی که پرندگانش را فوج به فوج فراموش می‌کند
مثل شبی که ستارگانش را فراموش می‌کند
بلند نشو از رختخوابت!

ای پدر زخمی پرندگان گریان آسمان ایران!
آرام بخواب تا خواب را از بیدادگران بگیری

عرض تسلیت به ادبیات و دوست‌دارانش

وب‌سایت ادبی سایه‌ها

خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
3.0K viewsedited  10:50
باز کردن / نظر دهید
2022-03-20 22:42:37

خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
699 views19:42
باز کردن / نظر دهید
2022-03-16 20:01:58 سه شعر از «رامین مظهر»

(۱)

سلام لیلا! شلاق‌خورده! زجر‌کشیده!
سلام ویرانه! درددیده! رنگ‌پریده!

شکسته، ریخته، حیران و گیچ بود صدایت
سلام دادی و بنداژپیچ بود صدایت

- چطور استی؟ [فردا که سالمرگ امید است]
هوای کابل این روزها سیاه و سفید است

بگو که شاعر بدمست زنده مانده نمانده
کسی که زخم تو را بست زنده مانده نمانده

چه بادهای بدی بود… قاصدک چه شد آخر
کسی که خون تو را شست از سرک چه شد آخر

بگو کتابفروشی، بگو که کافه چطور است؟
نفس کشیدن در لحظه‌ی اضافه چطور است؟

بگو ادامه‌ی این ماتم بزرگ چگونه است؟
نفس کشیدن بین دهان گرگ چگونه است؟

سلام لیلا! با گرگ هار پنجه به پنجه
سلام لیلا، ای جیغ سرخ زیر شکنجه

به دست باد رها بود روستا چه شد آخر؟
هزارو‌یک‌شب خواندی دعا، دعا چه شد آخر؟

چطور استی؟ ارّه در استخوان. چه بگویم؟
نمانده نانی بین زباله‌دان چه بگویم؟

اتاق، اتاق نمانده‌ست و شانه، شانه نمانده
دکان کلیه‌فروشی شده‌ست، خانه نمانده

تو تکه‌تکه شدی از برای دین مقدس
کسی نبود که گورت کند پرنده‌ی بی‌کس

- در این سیاهی مطلق که «آفتاب نیامد»
دعا به‌خاطر نان خواندم و جواب نیامد

دعا به‌خاطر مکتب، دعا به‌خاطر کار و...
دعا به‌خاطر گل‌های ناامید انار و...

بگو چه می‌شد اگر که ترانه جرم نمی‌بود
اگر که گریه‌ی من کنج خانه جرم نمی‌بود

نکرد کاری فریاد، اعتراض، دعا نیز
کنار قاتل ما ایستاده است خدا نیز

اگر به کشتن من، قاتلم شتاب نمی‌داشت
بگو چه می‌شد اگر قتل من ثواب نمی‌داشت

خدا میان بداخلاقی‌اش سقوط نمی‌کرد
میان این‌همه آدم‌کشی سکوت نمی‌کرد

تو تکه‌تکه، تو ویران شدی و گریه نکردی
فدای آیت قرآن شدی و گریه نکردی

زمین شبیه سر نشئه‌ای‌ست گیچ گل من
به این حباب دلت را مبند هیچ گل من

بس است هر شب یک دین تازه‌کار نداریم
برای مکتب رفتن اجازه‌کار نداریم

بس است! کاسه‌ی این شهر واژگون شده! بس نیست؟
بس است! هر خط تاریخ جوی خون شده! بس نیست؟

اگر به زاری باشد هوا، نیاز نداریم
بهشت مال شما باد ما نیاز نداریم

سلام لیلا! آلاله‌زار زخمی تیشه
سلام لیلا! شرمنده‌ی توایم همیشه

[بمان در آخر این شعر خسته نعره برآرم
برای بستن این حفره چسب زخم ندارم]



* گفته بود نام من صبور حسینی است، اما دوست دارم لیلا صدایم بزنید. بعد از تسلط طالبان بر افغانستان، در نخستین روز زمستان ۱۴۰۰ بر لیلا حمله شد. اندکی بعد نوار ویدیویی از او منتشر شد که می‌گفت پستان‌ها و بیضه‌اش را سوخته‌ و او را شلاق زده‌اند.


(۲)

اگر که خاک شود خشت خشت گنبد چه؟
اگر فرو برود لاله زیر مرقد چه؟

شراب ریخته باشم اگر به حلق زمان
اگر که ساعت به سمت چپ بچرخد چه؟

اگر که علت دیوانگیم رفتن توست
حساب الکل هشتاد و چند درصد چه؟

حساب مصرف برق و حساب نان و شراب
حساب سگرت ارزان و دود ممتد چه؟

بد است حالت ما، بیش از آنکه فکر کنی
اگر که حال جهان بیش از این شود بد چه؟

مرا قسم به کلام خدای خود دادی
کلام پاک خداوند را به مرتد چه؟

بمان که ماه بمیرد، زمین دو پاره شود
ولی تو باید باشی!

اگر نباید چه؟

سوال کردم که: دوستم نداری نه؟
جواب دادی: شاید. بگو که شاید چه؟


(۳)

مانند عطری روی تن‌پوش تو می‌مانم
مانند آهنگی فراموش تو می‌مانم

دست تو را در جیب‌هایم گرم می‌سازم
یک شاخه‌ی گندم سرِ گوش تو می‌مانم

در سینه‌ام محکم فشردم بازوانت را
گفتی که تا مرگم در آغوش تو می‌مانم

سر نیست، انباری است از باروت و بغض... آن‌را
با گریه‌ای آرام بر دوش تو می‌مانم

گفتم بگو که دوستم داری، نمی‌گویی
یک بوسه بر لب‌های خاموش تو می‌مانم

رامین مظهر

دسترسی در وب‌سایت سایه‌ها:
http://sayeha.org/ap4071

خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
2.3K viewsedited  17:01
باز کردن / نظر دهید
2022-03-13 21:48:25 گاه‌نامه‌ی ادبی «تشدید»
شماره‌ی شش
ویژه‌نامه‌ی ترجمه
زمستان ۱۴۰۰
.
لینک دانلود رایگان در وبسایت
www.ekhtesari.com/nashrieh
.
این شماره منتخبی‌ است از آثار ترجمه شده به زبان فارسی.
.
همکاران این شماره:

سردبیر: فاطمه اختصاری
گرافیک: محمدحسن فروزان‌فر
مشاور ادبی: سیدمهدی موسوی
هیئت تحریریه: عاطفه اسدی، سارا شاملو، مژگان حاجی‌زادگان، اعظم اسعدی
.
ممنون که با اطلاع‌رسانی، این گاه‌نامه‌ی ادبی را حمایت می‌کنید.
@fateme_ekhtesari
504 views18:48
باز کردن / نظر دهید
2022-03-12 19:31:55 «توالت»
داستانی از بنیامین عباسی

هومن باز هم خواب مانده بود و مثل همیشه که خواب می‌ماند، با نق‌نق مادرش، یواش‌یواش پلک‌هایش باز شد. مادرش آمد بالای سرش و گفت: «شازده! شانس آوردی این‌دفعه بابات رفته بود برای آشنایی بچه‌ها با خدا و زودتر از همیشه از خونه رفت. وگرنه می‌خواست این‌دفعه شب و روزت رو سیاه کنه!» این خبر واقعاً خوبی برای هومن بود، اما نتوانست حرف مادرش را چندان قبول کند. بابا هر دو‌هفته‌یک‌بار، این کار را قبل از عبادت صبحگاهی انجام می‌داد، بنابراین هومن مجبور بود هر هفته، به زور قبول کند که شانس آورده؛ درصورتی‌که خوش‌شانس یا بدشانس بودن او، در اینکه بابا هر دو هفته این کار را انجام می‌داد، تغییری ایجاد نمی‌کرد. تازه از نظر هومن، او یک موجود بدشانس بود؛ به‌خاطر اینکه پدرش یک فرد مذهبی بود که به‌ خدا بسیار علاقه‌مند بود و این موضوع کاملاً هومن را ناراحت می‌کرد؛ مخصوصاً وقتی به این سوال فکر می‌کرد که چگونه می‌شود کسی، چیزی را که خودش ساخته‌ است کمتر از چیزی دوست داشته باشد که اصلاً نه دستی در آن داشته و نه می‌توان گفت صددرصد همین است.

اما چه ‌می‌توان کرد؟ تمام این فکرها برای بار هزارم در مغزش به سرعت نور چرخیده شد، ولی هیچ‌کدام را به زبان نیاورد، چون نمی‌خواست سر صبحی اوقات مادر را تلخ کند و می‌دانست که مادر هم چندان دل ِخوشی از پدر ندارد. هومن درک می‌کرد که در جایی که زندگی می‌کند، باید کمی با ساکنین مدارا کند؛ مخصوصاً با کسی مثل مادر. 

ادامه‌ی این #داستان را در وب‌سایت سایه‌ها بخوانید:
http://sayeha.org/ap4069

خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
791 views16:31
باز کردن / نظر دهید
2022-03-09 19:19:18 تنهایی‌ام را که پوشیدم
پشت به شومینه
در این کف‌پوشِ چرمی
دراز می‌شود درست
دو دست علیه صورت
و صدا که بالا می‌رود
از پاگرد خانه
تا پسِ گردن
که بکوبد
به اطراف ارتفاع صورتم فوری

صدا
تصویر
حرکت

آخر قبول را
اصولاً؟
فی نفسه
ترجیحاً،؟
یقیناً
تلویحاً؟
احتمالاً
پای صفحه گرد کرده‌اند
برای چه؟
ها؟ تا بکشم دست
به چنبره‌ی مار در نافم
که دوباره روی لب
کمی پیشتر پیش بروند؟
هه
اینجای پلان که بر‌گشت می‌خورد
پس و پیش می‌کنند
چرا زبانم را؟
جناب آقای شاعر
با دو ساقِ نسبتاً طولانی
در بود و باش لفظ چین دارم
با دست‌خطی
که حتی به سمتم سوء ظن دارد
و نقشی که روی تخت‌خواب
زیادی زن دارد
کنار این قالی گل نداده‌ام
که این قدر پا بخورد
و برندارد چشم
از فشار این نفس
که می‌کشد دست روی آخرین مهره
تا بزند بیرون ماری
از میان این دهلیز
که دارد می...

اینجا که ایست نمی‌کشد یکی
به پایین شکم
که هنوز نخورده باشد پاتک
و این شروع که همچنان
یک دست مشروع است؟


عرفان دلیری


از مجموعه‌ شعر «تفاله»_ نشر الکترونیک سایه‌ها

خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
680 viewsedited  16:19
باز کردن / نظر دهید