Get Mystery Box with random crypto!

کافه هدایت

لوگوی کانال تلگرام sadegh_hedayat — کافه هدایت ک
لوگوی کانال تلگرام sadegh_hedayat — کافه هدایت
آدرس کانال: @sadegh_hedayat
دسته بندی ها: ادبیات , هنر
زبان: فارسی
مشترکین: 10.13K
توضیحات از کانال

● کافه هدایت ●
فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 131

2021-05-12 09:57:54 صورت رنگ پريده ، گونه هاي استخواني ، پاي چشمهاي گود و كبود، دهـان نيمـه بـاز و حالـت مـرگ پـدرش را همانطوري كه ديده بود از جلو چشمش گذشت. پدر كوفت كشيده پير كه زن جوان گرفته بود و همه بچه هـاي او كور و افليج بدنيا آمده بودند. يكي از برادرهايش كه زنده مانده او هم لال و احمق بود تا اينكه دو سال پيش مرد .
با خودش ميگفت : ‹‹ شايد آنها خوشبخت بوده اند ! ››
ولي او زنده مانده بود، از خودش و از ديگران بيزار و همه از او گريزان بودند . اما او تا اندازه اي عادت كرده بود كه هميشه يك زندگاني جداگانه بكند. از بچگي در مدرسه از ورزش ، شوخي ، دويدن ، توپ بازي ، جفتـك چهـاركش ، گرگم به هوا و همه چيزهائي كه اسباب خوشبختي همسالهاي او را فراهم ميآورد بي بهـره مانـده بـود . درهنگام بازي كز ميكرد، گوشه حياط مدرسه كتاب را ميگرفت جلو صورتش و از پشت آن دزدكي بچه ها را تماشا مي كرد ولي يكوقت هم جدا كار ميكرد و ميخواست اقلا از راه تحصيل بر ديگران برتـري پيـدا بكنـد، روز و شـب كار ميكرد آنهم براي اينكه از روي حل مسئله رياضي و تكليفهاي او رونويسي بكننـد . امـا خـودش ميدانسـت که دوستي آنها ساختگي و براي استفاده بوده در صورتيكه ميديد حسن خان كه زيبا ، خوش اندام و لباسهاي خوب مي پوشيد بيشتر شاگردها كوشش ميكردند با او دوست بشوند . تنها دو سه نفر از معلم ها نسبت به او ملاحظـه و توجه ظاهر ميساختند آنهم نه از براي كار او بود بلكه بيشتر از راه ترحم بود، چنانكه بعد هم با همه جان كندن ها و سختيها نتوانست كارش را به انجام برساند.


#داوود_گوژپشت
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat
583 views06:57
باز کردن / نظر دهید
2021-05-10 05:35:26 چه کسی می تواند بگوید دیدن کدام یک از این دو دهشتناک تر است،
دل های خشکیده یا جمجمه های تهی شده؟



#بابا_گوریو
#انوره_دوبالزاک

@Sadegh_Hedayat
560 views02:35
باز کردن / نظر دهید
2021-05-10 00:44:56 افسوس ، باید
باز بکشم بار قلبم را
با درد و با اندوه
آن سان که سگی
باز می کشد تا لانه
اشکریزان
پایش را
که از جا کنده است قطار


#ولادیمیر_مایاکوفسکی

@Sadegh_Hedayat
600 views21:44
باز کردن / نظر دهید
2021-05-09 08:05:55 من نمی‌دانم کجا هستم و این تکه آسمان بالای سرم یا این چند وجب زمینی که رویش نشسته‌ام مال نیشابور یا بلخ و یا بنارس است - در هر صورت من به هیچ چیز اطمینان ندارم.


#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat
280 views05:05
باز کردن / نظر دهید
2021-05-09 02:25:04 کافکا با لحنی گله‌آمیز گفت: «شما شوخی می‌کنید. ولی من جدی گفتم. خوشبختی با تملک به دست نمی‌آید. خوشبختی به‌ دید شخص بستگی دارد. منظورم این‌ است که آدم خوشبخت، طرف تاریک واقعیت را نمی‌بیند. هیاهوی زندگی‌اش صدای موریانه‌ی مرگ را که وجودش را می‌جَوَد، می‌پوشاند. خیال می‌کنیم ایستاده‌ایم، حال آنکه در حال سقوطیم. این است که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن. مثل این است که سیبی از سیب دیگر بپرسد: حال کرم‌های وجود مبارک‌تان چطور است؟‌- یا علفی از علف دیگر بپرسد: از پژمردن خود راضی هستید؟ حال پوسیدگی مبارک‌تان چطور است؟ - خوب، چه می‌گوئید؟»

بی‌اختیار گفتم: «چندش‌آور است.»

کافکا گفت: «می‌بینید؟» و چانه‌اش را به حدی بالا گرفت که رگ‌های کشیده گردنش نمایان شد.

«حالِ کسی را پرسیدن، آگاهی از مرگ را در انسان تشدید می‌کند. و من که بیمارم، بی‌دفاع‌تر از دیگران رو در رویش ایستاده‌ام.»


#گوستاو_یانوش
#گفتگو_با_کافکا

@Sadegh_Hedayat
576 views23:25
باز کردن / نظر دهید
2021-05-08 19:58:05 از معجزات آن بزرگوار اینکه خون ملت را مکید
و داراییش را چاپید
و طلا را تبدیل به مس کرد ( مانند پنجره طلای مقبره شاه صفی که تبدیل به کلاه خود مسی روی قبر حافظ شد ) ، پول نقره را نیز مبدل به کاغذ رنگین و برنج نمود .
از لحاظ تربیت معنوی ، می توان گفت که آن عالیجناب گرده از روی کتاب " جزیره دکتر مورو " تألیف ولز برداشت به این معنی که فورمولهای معینی را هر روز صبح با چماق به مردم تلقین می کردند و عصرها با شلاق همان فورمولهای " دزد باشید و متملق و پست و مطیع باشید " را پس می گرفتند و عملا نشان می دادند که این یگانه راه ترقی در کشور باستانی است .
هرکس در موقع پس دادن درس اشتباه کرد دشمن خدا و شاه و میهن قلمداد می شود و او را در یکی از اطاق های زندان قصر پذیرایی شایان می کردند.
خانه یک عده مردم فقیر بیچاره را روی هم کوبیدند و کاخهای بد سلیقه به جایش بنا کردند.
کاغذ و مس تبدیل به آجر شد و آسمانخراشها از لای خاکروبه بیرون آمد.
آن بزرگوار به عصر آهن و طلا ، عصر آجر را در میهن عزیزش اضاف نمود .

#اشک_تمساح
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat
305 views16:58
باز کردن / نظر دهید
2021-05-08 19:53:50 ... فهمیدم که آدم همیشه بازنده است.
فقط آدم های رذل اند که خیال میکنند میبرند.


#ژان_پل_سارتر
#تهوع
#محمدرضا_پارسایار

@Sadegh_Hedayat
365 views16:53
باز کردن / نظر دهید
2021-05-06 04:31:07 شب مهتاب، ويرانه، مرغ حق، قبرستان، هوای نمناک بهاری در خيام خيلی مؤثر بوده. ولی به نظر می آيد كه شكوه و طراوت بهار، رنگها و بوی گل، چمنزار، جويبار، نسيم ملايم و طبيعت افسونگر، با آهنگ چنگ ساقيان ماهرو و بوسه های پرحرارت آنها كه فصل بهار و نوروز را تكميل ميكرده، در روح خيام تأثير فوق العاده داشته. خيام با لطافت و ظرافت مخصوصی كه در نزد شعرای ديگر كمياب است طبيعت را حس ميكرده و با يک دنيا استادی  وصف آن را ميكند:

روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد...(١١٨)
بنگر ز صبا دامن گل چاك شده...(٦٠)
ابر آمد و زار بر سر سبزه گريست...(٦١)
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست...(٦٢)
مهتاب بنور دامن شب بشكافت...(١١١)

#ترانه_های_خیام
#صادق_هدایت


چون لاله به نوروز قدح گير بدست،
با لاله رخی اگر ترا فرصت هست؛

می نوش به خرمی، كه اين چرخ كبود
ناگاه ترا چو خاک گرداند پست.
#خیام
#رباعی شماره ۲۷



@Sadegh_Hedayat
235 views01:31
باز کردن / نظر دهید
2021-05-05 19:13:23 می‌دانی، گاهی فکر می‌کنم دلتنگی‌ای که با از دست دادن چیزی یا به دست نیاوردن چیزی دیگر در وجود آدم شکل می‌گیرد، به لایه‌های چرک و چرب غباری می‌ماند که به مرور روی اسباب و اثاثیه‌ی خانه‌ای قدیمی نشسته و دیگر نمی‌شود تمیزشان کرد؛
حالا گیرم که با یک کوفتی هم بشود جلایشان داد اما این غبار طوری در دل درزهای پیدا و پنهان و طرح‌های کنده‌کاری شده‌شان نفوذ کرده که دیگر جزیی از همان‌ها شده، هرکاری هم بکنی بی‌فایده است، خودت هم می‌دانی که هیچ‌وقت از برق روز اولشان خبری نمی‌شود، این دلتنگی که گفتم درست عین همین غباری است که همیشه هست اگر به چشم نیاید.

#مثل_‌کسی‌_که‌_از_یادم‌_می‌رود
#سیاوش_گلشیری

@Sadegh_Hedayat
503 views16:13
باز کردن / نظر دهید
2021-05-05 05:17:15 در کافه ها، تخته سطح میز ،سرحد میان دو دنیای مختلف را تشکیل میدهد‌‌. از سطح این تخته به بالا ،دنیای روشن، دنیای شاد، دنیای بازوهای پاک و برهنه و سر انگشت های آراسته، دنیای لب های سرخ و خندان، دنیای چشم های پر اشتیاق وعشق خواه است.
اما از سطح تخته به پایین اوضاع به کلی جور دیگر میشود، اینجا دنیایی است پر از سایه های ساکن یا متحرک، جولانگاه سگ ها و گربه ها و حشرات و آرامگاه ساق پای انسان هاست!

#قضیه_ساق_پا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat
774 views02:17
باز کردن / نظر دهید