یهو به خودم اومدم و بی هوا گفتم +...خلوت...یجای خلوت...چیز
ترسیدم یوقت جلوهمه اینجا ببوستم آراز با چشمایی که داشت میخندید نگام کردو گفت
-...پس جای خلوت دوست داری +...نه...یعنی...نمیدونم
توبد وضعیتی گیر کرده بودم هرجوابی میدادم تویه تله دیگه گیر میفتادم صورتش انقد بهم نزدیک بود که حرکت لبشوروی گونم حس میکردم
موهامو از روی گوشم کنار داد و نرم لاله گوشم رو بوسید سالن روشن شد و آراز ازم فاصله گرفت
نفس حبس شدمو آزاد کردم آراز چشمکی بهم زد و رفتیم پیش بقیه آراز نذاشت کنارش بشینم دستمو گرفت و منو روی پاش نشوند
یکم مؤذب بودم اما چند تا از زوج های دیگه هم همینجوری توبغل هم بودن و این یکم وضعیتو برام راحتتر میکرد برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #کاژه رو سرچ کنید https://t.me/BaghStore_app/693 اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید https://t.me/BaghStore_app/709