Get Mystery Box with random crypto!

شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص #۹۳ وار | کانال اختصاصی رمان های سارا(کاژه)

شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص
#۹۳
وارد خونه شدم
مامان داشت شام درست میکرد سودا قرار بود بیاد

تااخرشب با سودا وبقیع سرگرم شدم
آراز هیچ زنگ و پیامی نزده بود منم فقط یه شب بخیر گفتم و خوابیدم

چند روز گذشت
آراز زنگ زدو گفت چندروز ممکنه نتونیم همو ببینیم باید به کاراش برسه

من از جزعیات کارش چیز زیادی نمی‌دونستم
برامم مهم نبود که بخوام بپرسم

میرفتم دانشگاه و برمیگشتم
دوجلسه کلاس طراحی نرفته بودم و توخونه سعی میکردم با تمرین خودمو به بقیه برسونم
دوباره به روتین قبلم برگشته بودم

در طول روز خیلی کم با آراز صحبت میکردم و بیشتر مشغول کارای خودم بود
به حرفهای آراز فکر کردم

من آمادگی بیشترازاین پیش رفتن رو نداشتم
اگه منو میخواست باید اینطوری باهام بمونه
کلی حرف آماده کردم که وقتی دیدمش بهش بگم
نمی‌خواستم منومجبور به انجام کاری کنه که دوس ندارم

یاتوعمل انجام شده قرار بگیرم

دقیقا یه هفته آراز رو ندیدم
صبح خیلی زود آراز زنگ زدو گفت برای ناهار هموببینیم

ساعت سه دانشگاه کلاس داشتم قرارشد زودتر ناهار بخوریم و بعد منو برسونه

آماده شدم و تقریبا باهم رسیدیم جایی که قرار داشتیم
آراز دستشو پشت کمرم گذاشت و گفت
-...کاش کلاس نداشتی می‌رفتیم خونه
نشستم روی صندلی و گفتم
+...چخبره مگه خونه؟
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #کاژه رو سرچ کنید
https://t.me/BaghStore_app/693
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید
https://t.me/BaghStore_app/709


Join t.me/saraa_novell