Get Mystery Box with random crypto!

شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص #۱۰۳ ام | کانال اختصاصی رمان های سارا(کاژه)

شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص
#۱۰۳
امامشکل این بود که اراز بیشترازاین میخواست و من اصلا امادگیشو نداشتم حتی نمیخواستم بهش فکر کنم

کل مسیر اراز دستمو گرفته بود و نوازش میکرد
اما من توسرم پراز فکر بود

اراز منو همون جای قبلی پیاده کرد و رفتم خونه
اصراری نمیکرد که ادرس خونمونو بهش بدم منم که از خدام بود

یه لباس پوشیدم که یقش بالا باشه و رفتم پایین پیش بقیه نشستم
مامان نگام کردو گفت
-...چه عجب توچند وقته فعال شدی از اتاقت دل کندی

چشمی چرخوندم و چیزی نگفتم
مامان عادت داشت همیشع به من گیر بده چون من مثل سودا جواب تواستینم نداشتم بهش بدم

همیشه سکوت میکردم
اگه جایی میرفتم یچیزی میگفت و اگه نمیرفتمم داعم میخواست غر بزنه
سبحان نشست کنارم واز دست مامان نجاتم داد

یکم دیگه نشستم و بعدم برای خواب همگی رفتیم اتاقامون
گوشیمو چک کردم
اراز پیام داده بود و نوشته بود کی تایمم خالیه که دوباره همو ببینیم

هم دلم میخواست حس امروز رو دوباره تجربه کنم
هم میترسیدم بیشتر پیش بره
نوشتم نمیدونم هنوز مسخص نیست
آف شدم و خوابیدم

صبح که بیدار شدم دوستم زنگ زدو گفت کلاس امروز کنسل شده
انقدر خسته بودم که دوباره خوابیدم
باصدای زنگ گوشیم بیدار شدم

تماسو وصل کردم اراز با شنیدن صدای خوابالودم گفت
-...هنوز خوابی؟
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #کاژه رو سرچ کنید
https://t.me/BaghStore_app/693
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید
https://t.me/BaghStore_app/709


Join t.me/saraa_novell