شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص #۱۴۱ اش | کانال اختصاصی رمان های سارا(کاژه)
شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص #۱۴۱ اشکامو پاک کردم چرخیدم سمتش و گفتم +...مرسی واقعا خیلی لطف کردی
خواستم پیاده شم که گفت -...نمیخوای بدونی از کحا میشناسمت ؟ +...پرسیدم اما جواب ندادی -...پدرت با پدر من شریک هستن چندباری وقتی با بابام میومدم درخونتون دیده بودمت
شوکه بهش نگاه کردم پس حسابی آبروم رفته بود
کل خانواده شریک بابا رو میشناختن و دیده بودن جز من....
برام مهم نبود و هیچوقت هم پیش نیومده بود که ببینمشون یه کارت سمتم گرفت و گفت
-...حالت که بهتر شد اگه کمک لازم داشتی بهم زنگ بزن شوکه و خسته و کلافه سرتکون دادم و زیر لب گفتم مرسی
دستم روی دستگیره ی در نشست و گفتم +...میشه به بابام از اتفاقات امشب نگی؟ -...اتفاقی نیفتاده که بخوام بگم خیالت راحت +...مرسی
درو باز کردم و دوباره قبل ازاینکه پیاده شم گفت -...اگه کمک خواستی بهم زنگ بزن امیدوارم مشکلی پیش نیومدع باشه برات تشکر کردم و پیاده شدم
کاش مشکلی پیش نیومده بود واقعا برام.... چقدر ممنونش بودم که هیچی ازم نپرسید و فقط کمکش کردم
زنگ ایفون رو فشردم گوشی هم نداشتم که به روشنک زنگ بزنم یکم طول کشید تاجواب داد و درو باز کرد برای رادمهر دس تکون دادم وارد ساختمون شدم و اونم رفت
تواسانسور بادیدن خودم تواون وضعیت شوکع شدم برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #کاژه رو سرچ کنید https://t.me/BaghStore_app/693 اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید https://t.me/BaghStore_app/709