Get Mystery Box with random crypto!

سید مهدی موسوی

آدرس کانال: @seyedmehdimoosavi2
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 25.98K
توضیحات از کانال

اشعار، ترانه‌ها، داستان‌ها و... مرا فقط از این کانال و همچنین اینستاگرام، فیس‌بوک و کانال یوتیوب شخصی‌ام دنبال کنید

Ratings & Reviews

1.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 44

2022-08-19 17:48:23 برنامه‌ی امشب بامداد:
حدود ۱۰ دقیقه‌ی دیگر آغاز می‌شود...
3.5K views14:48
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 12:43:20 برنامه‌ی جمعه‌ی گذشته‌ی بامداد:



حتما نظراتتان را به صورت کامنت درج کنید
3.6K views09:43
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 11:16:53 اگر که درد، از این گریه تا عصب برسد
اگر که عشق، لبالب شود به لب برسد

که سال ها بدوی، قبل خطّ پایانی
یواش سایه ی یک مرد از عقب برسد

شبانه گریه کنی تا دوباره صبح شود
که صبح گریه کنی تا دوباره شب برسد!

که هی سه نقطه بچینی اگر... ولی... شاید...
کسی نمی آید، نه! کسی نمی آید

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
3.5K views08:16
باز کردن / نظر دهید
2022-08-18 23:03:13 لینک برنامه‌ی امشب در کانال‌وان
در مورد سلمان رشدی:




حتما ببینید
5.0K views20:03
باز کردن / نظر دهید
2022-08-18 19:48:29 آقای دزد! شعر، عمومی‌ست.
از در نیا که پنجره باز است!
شاید که بین این‌همه تکرار
به چیزهای تازه نیاز است

تا فحش دادم و ادبی شد،
خودکار جیغ زد، عصبی شد
تا چادر شما عربی شد...
بیدار باش! قصّه دراز است...

از زورِ مرغِ تخم‌شدن که...
از جای چکمه بر تنِ زن که...
از حرف‌های آخرِ من که...
گفتم سه‌نقطه باش که راز است!

دست مرا بگیر و قلم کن!
فکری به حال این‌همه غم کن
یعنی عزیز من بغلم کن!
با اینکه عشق، فاجعه‌ساز است

خوردیم تخم‌مرغِ دوزرده
حبسید نور! آن‌ورِ پرده
از روی کارِ کرده‌نکرده
برخاستیم! وقت نماز است!!

در خواب بود خوابِ ندیده،
پهلوی من دراز کشیده
مولای سبزپوش رسیده!
با اینکه سبز، غیرمجاز است...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
3.9K viewsedited  16:48
باز کردن / نظر دهید
2022-08-18 17:35:42 ستون «سینماسایه‌ها» این هفته منتظر شماست با ماجرای ناصرعلی‌خان و ساز شکسته‌اش در دهه‌ی ۳۰، چهار فیلم از سینمای رومانی، و قصه‌ی باغبانی که هیچ‌وقت از خانه بیرون نرفته است...

https://bit.ly/3c3EVUy

خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
3.6K views14:35
باز کردن / نظر دهید
2022-08-17 14:51:37 آه ای پنیر قالبی،
ای پشمِ شب در واجبی
برخیز در هر کوچه‌ام،
ای طالبی! ای طالبی!

می‌رقصم از سالن فقط،
می‌زخمم از ناخن فقط
در من جنون کهنه‌ای‌ست،
با من مدارا کن فقط

ای قورباغه در وزغ،
شقّ‌الکمر در چیزِ شق
این قهوه‌ها بی‌مادرند،
فالی بگیر از این ورق

ای کوچه‌ی پاریس و رشت،
ای «مِی» شده در «شصت و هشت»
آه ای آنارشیِ نجیب،
در پشتِ ماشین‌های گشت

در خویش پاشیدم تو را،
خوردم تو را، ریدم تو را
از پا به سر، سمع و بصر،
دیدم تو را، دیدم تو را

ای ناطقِ طوطیِ من،
ای موشِ در قوطی من
ای اوّلین سوتی عشق،
ای آخرین سوتیِ من!

ای گاوهای خر شده،
از بد شدن، بدتر شده
ای در تو هرچه بود و هست،
به نیستی منجر شده

ای رابطه در زیر میز،
ای حکم دل با گیشنیز
گوزیدنِ زیر پتو،
ای هیچ‌کس! ای هیچ‌چیز!

ای طاق‌های طاقتم،
ای خواب‌های ساعتم
قدری مدارا کن عزیز،
وقتی که من ناراحتم

می‌سوزد از شب خانه‌ام،
ای دوستِ بیگانه‌ام
دیوانه‌ای، دیوانه‌ای،
دیوانه‌ام، دیوانه‌ام

حتی جنون زوری نداشت،
دل طاقت دوری نداشت
تیشه بزن بر فرق عشق،
شیرینِ ما شوری نداشت

ای «بنیامین» در «مارکوزه»،
ای کوچه‌ی باجُربزه
دیوارِ شاشیدن به عقل،
ای خربزه، ای خربزه...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
4.6K viewsedited  11:51
باز کردن / نظر دهید
2022-08-15 21:15:06 شعری از مجموعه‌ی «با موش‌ها»:

زمین‌تر از چسبیدن به تختِ بی‌تخته
به کردنِ کلونازپام و خوردنِ شک‌هام
- «کجای بچگی‌ام را فرشته‌ها کردند؟!»
سؤال می‌شوم از تک‌تک عروسک‌هام

کجای بچّگی‌ام شیرخشکِ دولتی است؟!
کجاش در صف نان ایستاده با مادر؟!
کجاش شام‌نخورده به خواب خواهد رفت؟!
کجاش می‌دود از شوق دوست تا دَمِ در؟!

کنار دختر همسایه خاله‌بازی کرد
پسر دو تکّه شد و هر طرف به سویی رفت
یکیش گل زده شد در سه‌کنج دروازه
یکیش با مردی توی دستشویی رفت

تمام مدرسه با چوب، با شلنگ گریست
تمام مدرسه شب بود و زوزه‌ی ناظم
حدیث از که و متن شعار هفته چه بود؟!
سکوت و صبرِ امامِ جواد یا کاظم؟!

که پشت میز که در خوابِ نازکِ پشه‌بند
سکوت کرد و فقط جمله‌ای سؤالی شد
که در خرابه که در پشت‌بام در حمّام
به هر طریقه و هر شکل، دستمالی شد

فرار از همه‌ی جمع‌های در تقسیم
کتاب خواندنِ در خانه‌ای مقوّایی
شبانه فکر شدن از کنار ممنوعه
به ترسِ تجربه کردن میان تنهایی

زمین‌تر از چسبیدن به یک خدای بزرگ
عقب کشیدنِ ساعت پس از پشیمان‌تر
شکنجه کردنِ یک بغض، داخل حمّام
صدای گریه‌ی من در عذاب‌وجدان‌تر!!

نوارقصّه شنیدن کنار انباری
فرار کردنِ از خانه‌ای که مهمان داشت
خشونتی که نمی‌خواستم ولی کردم
به دخترانه‌ترین حالتی که امکان داشت

نماز اجباری، بی‌وضو، صفِ اوّل
به سوتِ «صاد» کشیدن در اوّلِ «صلوات»
نماز خواندن و فکری لجوج در مغزت
کدام راهِ رسیدن؟ کدام راهِ نجات؟

کتاب خواندنِ در رختخوابِ پُر وحشت!
به برّه چسبیدن با خیالِ گرگ شدن
صدای محوِ اذان از میان تلویزیون
یواش پشت همین روزها بزرگ شدن

شروع ریش و سبیلی که شکل نفرت بود
شروع مرد شدن در جهانِ بی‌مردی!
تمام رؤیایت دکمه‌ای‌ست رو به عقب
که از میان دقایق به «قبل» برگردی

تمام رؤیایت بمب منفجرشده‌ای‌ست...


- «کجای بچّگی‌ام را فرشته‌ها کردند؟!»
جلوی آینه‌ام... مشت می‌زنم به خودم
- «ببین! جواب بده لعنتی! چرا گیجی؟!»
کدام وِرد مرا خواند و ناپدید شدم؟!

به خوردنِ کلونازپام در شبی بی‌صبح
صدای گنگِ زنت، پای آخرین تلفن
صدای دختر لوسی در انتهای سرت
صدای تو به خودت: «مرد باش و گریه نکن...»

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
4.1K views18:15
باز کردن / نظر دهید
2022-08-15 20:03:28 ستون «فرشته‌های‌ کاغذی» این هفته با معرفی دو نمایشنامه و یک مجموعه‌داستان + مقاله به‌روز است:

اعظم اسعدی نمایشنامه‌های «شکلک» و «خواب در فنجان خالی» از «نغمه ثمینی» را معرفی کرده که در دل قصه به نقد تاریخ معاصر ایران می‌پردازند،

و پویا خازنی اسکویی درباره‌ی مجموعه‌‌ی «فاصله و داستان‌های دیگر» و از دست رفتن اعتبار نظام قراردادهای اجتماعی در آثار «ریموند کارور» نوشته است.

https://bit.ly/3SRQUoz

خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
2.3K views17:03
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 15:02:18 مرا در خانه‌ای بی‌پنجره، بی‌در... بغل کردی
مرا که سوختم، از لای خاکستر بغل کردی
مرا با دست‌هایت مثل یک دیوار پوشاندی
تنم را مثل یک نوزادِ بی‌مادر بغل کردی
مرا که یخ زدم از ترس، از تردید، از تبعید
شبیه آتشی در سردیِ آذر بغل کردی
مرا که داشتم می‌مردم از فرطِ خداحافظ
بغل کردی... برای دفعه‌ی آخر بغل کردی...

بغل کردی شبیه ساحل غمگین که دریا را
شبیه کوچه‌ای خلوت که تنهاییِ سگ‌ها را
بغل کردی شبیه حسّ متروکی که بی‌نام است
ریاضی‌دان خوشبختی که حل کرده معمّا را
بغل کردی و با لبخند غمگینت به من گفتی
نمی‌فهمد کسی هرگز دلیل گریه‌ی ما را

من از دنیای امن تو به آغوش خطر رفتم
من از آنچه توانم بود، حتی بیشتر رفتم
زمین را داخل سلّولِ زندان کندم و کندم
به یک زندانِ دیگر، آن‌ورِ تبعید دررفتم
تو ماندی مثل یک ویرانه بعد از جنگ، تو ماندی
تو ماندی خسته و دلتنگ امّا من سفر رفتم

سفر کردم از آن آتش که در تقدیر پروانه‌ست
سفر کردم از آن خانه که تنها اسم آن خانه‌ست

سفر آن پیک آخر در میان مستی و گیجی‌ست
سفر آغاز راهی نیست بلکه مرگِ تدریجی‌ست

تمام قصه‌ام یک خط میان رنج و رفتن بود
کنار ساک‌هایی که پر از تنهایی من بود

تمام قصه‌ام جنگیدنِ با دستِ خالی بود
تمام قصه‌ام امّید به روزی خیالی بود

تمام قصه‌ام رؤیای دودی در هواکش بود!
تقلا کردنِ کابوسِ هر شب روی بالش بود

به شب زل می‌زدم تا صبح و تنها گریه می‌کردم
شبیه شمع، قطره قطره خود را گریه می‌کردم

تبِ چرخیدنی بی‌انتها در گردبادم بود
دلم یک هیچ‌چی می‌خواست که آن‌هم زیادم بود!
نه سیب و گندم و شیطان مقصر بود، نه حوّا
که تبعید از ازل تا به عدم، تقدیر آدم بود
من اینجا یک‌به‌یک از یاد بردم هرچه بودم را
فقط اسم تو یادم بود چون اسم تو یادم بود!

که یادم مانده من را داخل طوفان بغل کردی
شبیه حسّ یک انسان به یک انسان بغل کردی
شبیه آخرین چیزی که از یک خاطره مانده‌ست
شبیه عکسی از یک خانه‌ی ویران بغل کردی
مرا که خسته بودم، تشنه بودم، بی‌هدف بودم
شبیه سایه‌ای در ظهر تابستان بغل کردی
نبودی و تمام راه با من بود آغوشت
مرا از لحظه‌ی آغاز تا پایان بغل کردی

تو را مانند بالش در پریشانی بغل کردم
تو را مانند کوهی قبل ویرانی بغل کردم
تو را با گریه‌ای یک‌ریز و طولانی بغل کردم
تو را آن‌جور که تنها تو می‌دانی بغل کردم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
3.4K views12:02
باز کردن / نظر دهید