Get Mystery Box with random crypto!

•❥•-------------• •------------•❥ • رمان شهــ*ـــوت بی‌پایان | رمـــــان 📖

•❥•-------------• •------------•❥ •
رمان شهــ*ـــوت بی‌پایان
به‌قلم : سوگندツ
مخاطب :فقط بزرگسالان
•❥•-------------• •------------•❥•
#پارت_28

آیینه وسط رو روی مایا تنظیم کردم و نگاهی بهش انداختم .
ساکت کنار در نشسته بود و به بیرون خیره شده بود که صداش کردم ؛
_ مایا ؟!!
چشم های خوش رنگش رو روی ایینه تنظیم کرد و نگاهم کرد که ادامه دادم ؛
_ امشب ماموریت تو استارتش زده میشه ، به حرف هایی که الان میزنم خوب گوش کن و سعی کن فراموششون نکنی .

زیر لب باشه‌ی آرومی گفت که ادامه دادم ؛
_ امشب یه مهمونیه خیره اس اما فقط درظاهر خیره اس !! منو دیوید به عنوان سرمایه گذارهای شرکت جورادیا توی این مهمونی شرکت میکنیم و تو هم به عنوان دختر عموی من .
نگاهم روی مایا بود که به دقت داشت حرف هامو گوش میداد .

میخواستم حرفمو ادامه بدم که دیوید با خنده گفت :
× اما فقط دخترعموی خشک و خالی نه ...
با این حرف دیوید رنگ مایا کمی عوض‌شد که با تشر به دیوید گفتم ؛
_ میشه یکم جدی باشی ؟!!!
دیوید با همون خنده‌ی بیجاش گفت :
× مگه دروغ میگم ؟! مایا باید جوری رفتار کنه که بقیه فکر کنن شما رابطه دارید تا حسادت کریستینا بیدار شه .
از دست دیوید کشدار نفسمو بیرون دادم که مایا پرسید ؛
+ کریستینا کیه ؟!!
سوالش رو جوری پرسید که حس عجیبی بهم دست داد !!
انگار براش مهم بود که کریستینا کیه !!
نمیدونم چرا از این نگاه منتظرش دلم لرزید .

× با توعه رائول نمی شنویی ؟!!
با این حرف دیوید کمی هول شدم وبا مِن مِن گفتم :
_ اِاا راستش این موضوع یکم پیچی ...
حرفم تموم نشده بود که دیویدبا خنده گفت :
× کریستینا نامزد رائولِ و قرار ازدواج کنن .

از زبان مایا ؛
با حرفی که دیوید زد یه لحظه قلبم از تپش ایستاد .
بغض مسخره و بیخودی راه گلوم رو بسته بود اما تمام سعیم رو میکردم چیزی بروز ندم !!
همونجوری از توی آیینه به رائول خیره شده بودم که دیوید با شوخ طبی ادامه داد ؛
× امشب تو باید خیلی نامحسوس حسادت کریستینا رو تحریک کنی ، حالا میتونی این کارو انجام بدی یا نه ؟!!

با سردرگمی به دیوید که از صندلی جلو به سمتم برگشته بود نگاهی انداختم و لب زدم ؛
+ نمیدونم .
× زیاد سخت نیست چون ما از قبل یه سری کارا کردیم که کریستینا فکر میکنه شما رابطه دارید پس همین که یکم به رائول توجه کنی کفایت میکنه .
از حرف های دیوید هم تعجب کرده بودم و هم خجالت میکشیدم !!
بغضی که تو گلوم نشسته بود رو به زحمت قورت دادم و با خجالت پرسیدم ؛
+ مگه شما چیکار کردید که کریستینا فکر میکنه ... فکر میکنه که من و ... رائول باهم رابطه داریم ؟!

『 @shahvate_bipayan ‌‌』