همونجوری از توی آیینه به رائول خیره شده بودم که دیوید با شوخ طبی ادامه داد ؛ × امشب تو باید خیلی نامحسوس حسادت کریستینا رو تحریک کنی ، حالا میتونی این کارو انجام بدی یا نه ؟!!
با سردرگمی به دیوید که از صندلی جلو به سمتم برگشته بود نگاهی انداختم و لب زدم ؛ + نمیدونم . × زیاد سخت نیست چون ما از قبل یه سری کارا کردیم که کریستینا فکر میکنه شما رابطه دارید پس همین که یکم به رائول توجه کنی کفایت میکنه . از حرف های دیوید هم تعجب کرده بودم و هم خجالت میکشیدم !! بغضی که تو گلوم نشسته بود رو به زحمت قورت دادم و با خجالت پرسیدم ؛ + مگه شما چیکار کردید که کریستینا فکر میکنه ... فکر میکنه که من و ... رائول باهم رابطه داریم ؟! قبل از این که دیوید بخواد چیزی بگه رائول با لحن جدیی گفت : _ الان وقت این حرف ها نیست ، مایا هنوز اونقدر آماده نیست که بخواد کریسینا رو تحریک کنه همین که کنار من باشه و کارایی که میگم رو درست انجام بده کافیه . × اما ... _ اما بی اما خواهش میکنم تمومش کن دیوید . لحن رائول بقدری محکم و قاطع بود که دیوید فقط زیر لب باشه ای گفت و سکوت کرد . از آیینه نگاهی به رائول که بین ابروهاش اخم نشسته بود انداختم و کلافه به بیرون خیره شدم . نمیدونم چرا از این که دختر دیگه ای توی زندگی رائول بود اینقدر ناراحت بودم . واقعا اینقدر حماقت که من داشتم زبان زد بود ! چطور انتظار دارم تو زندگی مردی به جذابیت و پولداری رائول کسی نباشه ؟!! حتی اگه کسی تو زندگیش نباشه باز به حال من هیچ فرقی نمیکنه . اوه خدای من کمکم کن مقابل این غول جذابیت خودمو نبازم و این افکار مضخرف ازم دور بشن ! _ رسیدیم . با صدای رائول از فکر بیرون اومدم و از شیشه نگاهی به بیرون انداختم . درست مقابل یه عمارت بزرگ و شیک بودیم حتی بزرگ تر و شیک تر از عمارت رائول ! _ مایا نمیخوای پیاده شی !؟ با حرف رائول به خودم اومدم و سریع در ماشین رو باز کردم . دیوید با لبخند به سمتم اومد و رائول هم ریموت رو به نگهبانی که جلومون ایستاده بود داد تا ماشینو پارک کنه . از ظاهر عمارت و ماشین هایی که پشت سرمون بودن مشخص بود این مهمونی مخصوص آدم های ثروتمند و با کلاسه !