2022-11-18 13:22:53
#مجله_ادبی_هنری_روزآمد
#هفت
سرودههای شمس، در محتوای فرايندهای ادراکیِ نظريهمحور، در وجاهت (همانندی واقعیِ)، با زبانی ساده و روان که ويژۀ اوست، در زنجيرۀ آوايی و فرمیِ گيرا و دلنشين، چينش دارند و معناسازی میکنند و به واژههای (نگاهِ نو)، مصداق میدهند.
گرانيگاه اين شعر، مانند بسياری از آثار شمس، در بخش پاياناش، تأملمحور و کُنشگرايانه جاری شده است:
(آسان نيست معنیِ مرگ را بدانم
وقتي تو
به زندگی آری گفتهای!...)
اگر (شعر)، دروغی بزرگ باشد، با زبان شمس، و پردازش ماهرانه و مشیِ تسکيندهندهاش، برای مخاطب باورپذير میشود و شاعر را به مقصود میرساند و اين مهارت، به روشهای گوناگون و گاهی با طنز و گروتسک، میانجامد.
به نمونه، شعر زير برای نگرشی کوتاه درج میگردد:
(صص 43-44)، (همان)
مرغهای دريايی بیشمارند
تو يگانهای اما ای دريا!
ستارههای جهان بیشمارند
تو يگانهای اما ای زمين!
زخمهای زمان بیشمارند
تو يگانهای، اما ای ايوبِ
نقشۀ راههای صبر!
اگر اين بار برگردد عيسی، و به خانۀ من بيايد-
عريان میشوم؛ سراپا عريان
تا زخمهای تو را ببيند
پيامبر من!
ايوب ستمگر!
تو که منجیِ خود نبودی!-
از چه مرا برگزيدی!؟...
هياتِ موتيفهای واژگانِ (تو يگانهای اما) و (بیشمارند)، پیريزِ پيوستارِ رويدادهای زمانِ حال مخاطب میشوند که مؤثرتر و استوارتر بر شُکوه متن، خودنشانی کنند و بيانيۀ شعر، در اساس ِ تأثير و نفوذ بر حس و تعقل و مقايسه، برخوردارتر شود و واژههای (زبانآگاهیشده) مانند (مرغ دريايی، دريا، ستاره، زمين، زمان، ايوب، صبر، عيسی، زخم، منجی)، در انداموارگیِ متن، برقصند و ميدانهای چندگونگیِ معنا بگشايند.
(53 ترانه عاشقانه)، اين شأنيت را بر پيشانی دارد، که آغاز نگاه تازۀ محمد شمس، در تفاوت با آثار پيشين او باشد و به روشنی نشان دهد که کاربست واژه ترکيبیِ (بازیهای زبانی) برای رسای شعرهايش کوچک است چون شمس با واژگان، بازی نمیکند. به کلمات، (زبانآگاهی) میبخشد که بافتارش پيامآور باشند و واقعيتها و حقيقتهای بینمودِ زندگی را با نقشِ پوياترين عنصر طبيعت، يعنی (انسان)، نمودار کنند و به ذهنيت نقد و بررسی بيافزايند.
زبان شمس لنگرودی، در کمال سادگی، منشورهای معنایی میگشايد و بیچالش و پيچيدگی، بغچههای هرمنوتيک باز میکند، خسته کننده نيست و نظر بر نوستالژی تاريخ و فرهنگ و باورداشتها دارد و در حد تشبيهِ ساده باقی نمیماند.
در کاربردهای متفاوت زبان، پديدارشناسانه، عينيات را در شئیوارگیِ پديدهها، مورد بررسی قرار میدهد و از گسستهای مخرب، پرهيز دارد، تا به جهانِ تخيّل، در آغوش (دگرمعناها) بپردازد و حالت بیبندوباریهای گسستمحور و معنازدگی را، از تماميت شعر بزدايد و ذهن را از لذت سرشار مفاهيم برخوردار سازد. در اين راستا، طبيعیست که رويکرد غنایی نداشته باشد و لطافت زبان را به سمت نمودارهای هستیشناسانه رهنمون کند.
با اين کليدهای برشمرده، (زباناگاهیدادن)های محمد شمس را در واژههای دو شعر زير از (همان دفتر) (صص 32-33) میگشايم:
از من نپرس چرا دوستت دارم
تو همچون شعري
که هرچه دروغ میگویی، زيباتر میشوی!
از من نپرس از چه تو را میستايم
بتی از سنگی
سرد چون بلور
بطالت روزی تابستانی بر دريا
از من نپرس از تو چرا ناگزيرم
ای خون!
دقايق آخر!
مريمِ بیشوی!
عيسای نازاده صليبشده را
در آغوشات بگير!
شعر، با بيان تصويریاش، از نوع روايی و عامهپسند نيست، امر تخييل، با (آيرونیِ ) ملايمی، دگربافتهشده و تودرتويیِ معنا را در ساختار حلقوی به هم میدوزد. تصويرهای تشبيهی و کنايۀ پايانی، در حد تشبيه گزاره و تعليم و هشدار، حضور ندارند.
توجهات، از دامنۀ مغايرگونگیِ معنا، جاریست و لذت بازيافته از انسجام و اقتصاد واژهها آفريده میشود.
شاعر اين مجموعه، با قلمنشانیِ برترين ويژگیها و عناصر شعری، در هستۀ مرکزیِ شعر، و پديدههای جانبی، قلهنشينیاش را آنچنان تثبيت کرد که با گذشت زمان، هنوز طلايهدار کششمندیهای عاشقانۀ (زبان و زمانمحور) است.
به پاس بينش فرانگرِ شمس لنگرودی، با آفرينهای از همان کتاب ياد شده، (ص 20)، ستايشاش میکنم:
برای ستايش تو
همين کلمات روزمره کافیست
همينکه کجا میروی دلتنگم
براي ستايش تو
همين گِل و سنگريزه کافیست-
تا از تو بتی بسازم.
#محسن_آریاپاد
https://t.me/NeveshtayRozamad
1.5K views10:22