Get Mystery Box with random crypto!

⁠ - سک.س با پسری مثل تو میدونی چه حسی داره کیان؟ پوزخندی ک | شیطان مونث

- سک.س با پسری مثل تو میدونی چه حسی داره کیان؟

پوزخندی که زد، بیشتر ترغیبم میکرد.
دستم روی دکمه های لباسش لغزید و شروع به باز کردنش کردم که وسط راه مچم را گرفت:
- پشیمون نمی‌شی که می خوای با منی که فقط یک کارگر ساده ام بخوابی؟

نیشخندی زدم و سعی کردم دست هایم پیشروی کند:
- باور کن پدر من اونقدر پولداره که اصلا برام مهم نیست. بعدم کارگرایی مثل تو که نون بازوی خودشون رو میخورن شرف دارن به پولدارایی که از قشر ضعیف جامعه سواستفاده میکنند که فقط نیاز زیر شکمشون رو برطرف کنند.

خنده ای که کرد ضربان قلبم رو بالا برد:
- یعنی تو الان این کار رو نمی کنی؟

لب گزیدم و خودم را تا لب هایش بالا کشیدم:
- من اگر تن به این خواسته میدم بخاطر اینه که هیچ کس رو به اندازه ی تو دوست ندارم.

این بار نگاهم کرد. متفاوت...پر از نیاز و شیفتگی!
ولی...چشم‌هاش خیلی آشنا بود. من رو یاد کسی می انداخت که خیلی سال پیش ازم دورش کرده بودن.


لب هاش، این بار لب پایینم رو لمس کرد که از فکر خارج شدم و بیشتر بهش چسبیدم تا جایی که داغی بدنش، داشت وجودم رو به آتش می کشید:
- وقتی با منی نباید به هیچی فکر کنی!

لبخندی زدم که دستور داد:
- بخواب روی تخت و پاهات رو باز کن تا بیام!

کاری که گفت رو انجام دادم. چند دقیقه بعد با زانو روی تخت اومد و من کمکش کردم تا دکمه های لباسش رو باز کنه اما این بار هر چی بدنش برام‌ نمایان تر می شد، وحشت بیشتری توی وجودم تزریق می شد:
- هیچ وقت فکرش رو نمی‌ کردم با خواهر کوچولوم یک همخوابی بی نظیر رو بخوام تجربه کنم!

با وحشت نگاهش کردم و همه چی برام کامل شد:
- کیمیا؟

نیشخند قشنگی زد:
- پس بالاخره شناختی!

با بغض و وحشت نگاهش کردم و تا خواستم جوابش رو بدم بهم مهلت نداد، سرش پایین رفت و چند ثانیه بعد جیغم کل عمارت رو برداشت که...
https://t.me/joinchat/2isx5t9y4V5hOTQ0

دختره با خواهرش میخواد رابطه برقرار کنه
https://t.me/joinchat/2isx5t9y4V5hOTQ0
کیمیا دختری که به دلیل ترنس بودنش از خانواده طرد میشه و برای همین مجبوره خودش گلیم خودش رو از آب بیرون بکشه...چند سال بعد اون با نام کیان به عنوان یک کارمند ساده توی شرکتی مشغول به کار میشه که مال پدرشه و خواهر ناتیش آمین اون رو می گردونه...کیان به آمین علاقه داره به قدری که کار به جایی می رسه که دیگه طاقت نمیاره و یک شب به آمین نزدیک میشه حتی به قیمت بر ملا شدن رازش
https://t.me/joinchat/2isx5t9y4V5hOTQ0
#مخصوص_بزرگسالان