Get Mystery Box with random crypto!

زنش رو بخاطر اینکه با پسرعموش دیده تنبیه میکنه https://t.me | شیطان مونث

زنش رو بخاطر اینکه با پسرعموش دیده تنبیه میکنه

https://t.me/joinchat/3dZ1YkqgwVE5YzU0
https://t.me/joinchat/3dZ1YkqgwVE5YzU0

-یزدان باور کن من چیزی به خواهرت نگفتم!
اون بود که به من گفت هرزه بودی و برادرم از زیر پسرعموت تورو کشید بیرون و آدمت کرد...


با آن چشمان پر نفوذ و اخمی که میان ابروهایش جمع شده بود زل میزند به چشمان ترسیده ام!

-تو که خودت خوب میدونی من چنین کاری نکردم، نوید به من تجاوز کرد و.....

با سیلی که میزند تلو تلو میخورم و دست زیر شکم برآمده ام میگذارم.
اشک هایم روی صورتم روان میشود و او اما آرام نمیشود.

-تو خیلی بیجا کردی رفتی به مهمونی که پسرعموی پفیوزت هم اونجا بوده...
تجدید خاطره میکردی باهاش
؟!


-خواهرت دروغ گفته، باور کن من جز تو به هیچ کس فکر نمیکنم چه برسه باهاش باشم...
تو پدر بچمی لعنتی بفهم...


پدر بچتم؟! شوهرتم؟!
وظیفه ات چیه؟! تمکین....!!!
پس چرا به وظایفت رسیدگی نمیکنی
؟

اشک هایم را با پشت دست پاک میکنم و در حالی که هق میزنم میگویم


-مگه دکتر نگفت رابطه ممنوعه!!
من بچه خودت رو حامله ام؛ یزدان....
اگر چیزیش بشه اون وقت.....

-هیش، مگه رابطه فقط باید از پایین باشه؟
این دهن کوچولوت رو فقط بلدی زمانی به کار ببری که به خواهر و مادر من بپری،هاان؟!



از فریاد بلندش شانه هایم بالا میپرد و به دیوار تکیه میدهم و اشک هایم میریزد.
زمانی که خشمگین شود، فقط خدا میتواند مرا از دستش نجات بدهد.

دست به سمت کمربندش میبرد و با چشمکی رو به منی که مانند میت ها فقط‌نگاهش میکنم لب میزند:

-بافت موهات رو باز کن شهرزاد
میخوام بپیچونم دور دستم تا جر بدم دهنی رو که بی موقع باز میشه.......
ادامه رمان در کانال زیر

https://t.me/joinchat/3dZ1YkqgwVE5YzU0
لینک فقط برای سی نفر اولی که لمسش کنند، بازخواهدشد

شهرزاد دختر یتیمی که پسرعموش میخواست بهش تجاوز کنه، اما پسر رفیق پدرش یزدان خان سرگردی خشن و مذهبی که نجاتش میده و اون رو به عقد خودش در میاره و با باردار شدن شهرزاد.....
https://t.me/joinchat/3dZ1YkqgwVE5YzU0
https://t.me/joinchat/3dZ1YkqgwVE5YzU0

#ممنوعه‌و‌بزرگسال