2022-07-09 04:57:54
یادداشت
دکتر امید ربانیفر
از اخلاق پزشکی تا پزشکی تدافعی
نشستهام پشت میز کارم کتاب را ورق میزنم که از سالن مجاور صدای فریاد میشنوم. پرستار سراسیمه وارد اتاق میشود:
- دکتر! حادثه!
سریع خودم را به اتاق بستری میرسانم. پسرک میانسالی است که از درد به خودش میپیچد. نای حرف زدن ندارد.
- کی باهاش بوده؟
دوستش کلاه ایمنیاش را برمیدارد و میگوید: من!
- خب، تعریف کن!
- هیچی دکتر! داشت گونیهای آمونیاک رو خالی میکرد یهو کمرش گرفت...
سریع بقیه اطرافیان را مرخص میکنم و بیمار را معاینه میکنم. به پرستار میگویم مسکن تزریق کند و همراهان را دعوت به آرامش میکنم.
- دکتر! خوب میشه؟
- به امید خدا
- آخه این دیکسیه
حدس میزنم منظورش این باشد که دیسک کمرش مشکل دارد.
- باشه برادر! من اینجا هستم به همه کارهاش میرسم.
دوباره سری به پسرک میزنم. هنوز در حال ناله کردن است.
- از وقتی آمپول زدی بهتر شدی؟
توان حرف زدن ندارد. از پرستار خواش میکنم مسکن دیگری برایش تزریق کند. بالای سرش میایستم. مسکن کمکم دارد اثر میکند.
- خب، آخه پهلوون! بار به اون بزرگی رو کی گفت برداری؟
- سرپرستمون
- الان میتونی راه بری؟
- آره دکترجان
- پس بیا اتاق من ببینم چیه جریان این دیسکت
پشت سرم وارد مطب میشود. دیگر درد ندارد.
- خب تعریف کن چند وقته که گفتند مهره کمرت مشکل داره؟
- خیلی! خیلی وقته
- مگه چند سالته؟
- بیستوپنج آقای دکتر! از نوزده سالگی دارم کارگری میکنم
زیر لب غرغرکنان میگم: خب، اگه آخرش این نمیشد، عجیب بود: «حتما تا حالا دکتر رفتی عکس و امآرآی گرفتی.»
- هرجا بگی، رفتم دکتر! شیراز تهران بوشهر...
- خب چی گفتن؟
- گفتن باید عمل بشه
- پول عمل نداشتی؟
- مسأله پولش نبود. اتفاقا بیمه تکمیلی هم دارم. بهترین دکتر هم میتونستم برم
چشمهایم در حال بیرون افتادن از حدقه است.
- خب پس بهانهت چیه برا عمل نکردن؟ ببین دو روز دیگه زمینگیر میشیها. دو روز دیگه ادرار و مدفوعت رو نمیتونی نگه داریها...
- همه رو بهم گفتن آقای دکتر!
به سختی خودم را کنترل میکنم: «خب؟!»
- آخه دکتری نیست منو عمل کنه! به شکایت و دردسر بعدش نمیارزه!
- یعنی چی؟
- میگن ریکسیه! ممکنه فلج بشی! فعلا باهاش تا کن...
سرش را آورد جلوتر، انگار که بخواهد راز مهمی را بهم بگوید: «دکتر! من از خدامه فلج بشم!»
نزدیک بود سرم را محکم بکوبم به میز که ادامه داد: «یکی از فامیلای دورمون وکیله گفته اگه کسی عملت کرد و فلج شدی، یه دیه چرب و چیل از دکتر برات میگیرم!»
- یعنی به خاطر دیه حاضری فلج بشی؟
- دکترجان! من که از زندگیم هیچی نفهمیدم، بذار زن و بچهم بفهمن به هر حال به من فلج هم اون گوشهکنارا میرسن دیگه
یاد فیلم «مجبوریم» درمیشیان میافتم: پزشکی تدافعی...
@smtumspr
1.8K viewsedited 01:57