پرسشهایی از متن «در خدمت و خیانت مناسک» #مهدی_سلیمانیه بر | گروه مطالعاتی «جامعهشناسی تشیع»
پرسشهایی از متن «در خدمت و خیانت مناسک»
#مهدی_سلیمانیه
بریدههایی از متن:
هفته گذشته، محسن حسام مظاهری متنی با عنوان «در خدمت و خیانت مناسک» را در کانال تلگرامی خود منتشر کرد. هدف این متن، به گفتهی او جمعبندی یکی از مفاهیم مرکزی تحلیلهای سالهای اخیر او در حوزه مناسک یعنی «فربهی مناسکی» در جامعهی ایران است. به علاوه او در این متن تلاش کردهاست تا نشان دهد که چرا این «فربهی مناسکی» مفروض را برای جامعهی ایران یک «مخاطره» میداند.
مناسک، شاید مهمترین «مسأله» پژوهشی مظاهری باشد (از این منظر، شاید مظاهری را بتوان از معدود جامعهشناسان جوان دارای یک برنامه پژوهشی شخصیِ مشخص و انضمامی در ایران دانست). در این متن، مظاهری در حال به دست دادن یک «جمعبندی» صریح و مجمل از یک پروژهی چندبعدی و طولانی مدت است که پایههایش در مطالعات میدانی، کنکاش نظری و تدقیق مفهومی است. چنین متن جمعبندیکنندهی پژوهشهای متعدد پیشین، طبیعتاً اهمیتی عصارهگون مییابد.
من نیز با کلیت ایده، رویکرد، روایی مفهومسازی و غالب پیامدهایی که مظاهری برای «فربهی مناسکی» طرح میکند، همدل هستم. از این رو، متن حاضر، نقدی همدلانه با کلیت ایدهی اوست. هدف از نگارش چنین گونه نقدی، نه به چالش کشیدن اصل ایده، که تلاشی برای تدقیق آن است. تدقیقی که از خلال یک فرآیند گفتگویی دنبال میشود.
پرسش نخست: مسأله مرزهای نگاه جامعهشناختی به مناسک در متن، با تفکیکی از مناسک به دو سنخ «مناسک اولیه» و «مناسک ثانویه» روبرو هستیم. نویسنده در این میان «مناسک اولیه» را از دایره تحلیل جامعهشناختی خود کنار میگذارد و بر مناسک ثانویه – که به تعبیر او «جزء دین نیستند» و ماهیت فرهنگی و اجتماعی و سیاسی پررنگی دارند- متمرکز میشود.
سؤال اینجاست که اگر چه دینداران چنین موقعیتی را دارند، اما جامعهشناس چطور؟ آیا جامعهشناس نیز با چنین ملاکی میتواند این دسته از مناسک را – به فرض اینکه به لحاظ زمانی در موقعیتی مدرن اتفاق افتاده بودند – از دایره فهم جامعهشناسی خارج کند؟ به نظرم این یک گزارهی شاذ است چرا که بسیاری از معتقدین به دین نیز برخوردی مبتنی بر فهم تأثیرات اقتضائی زمان و مکان در تشریع احکام اولیه داشته و دارند. اصولاً مگر بذر ایدهی فهم اجتهادی از دین در میان بخشهایی از مسلمانان، جز همین پذیرش اثرگذاری زمینهها بر شکلگیری مناسک اولیه بودهاست؟ آیا اگر جامعهشناس با چنین ملاکی، مناسک – یعنی انضمامیترین و قابل مشاهدهترین وجوه ادیان – را از دایره تحلیل جامعهشناختی خود خارج کند، چندین قدم از خود دینداران و دینشناسان عقبتر عمل نکردهاست
پرسش دوم: نیاز به تدقیق و ارجاع در برخی گزارههای خلاقانه مطرح شده به نظرم میرسد برخی گزارههای مطرح شده در این متن، علیرغم خلاقیت، نیازمند ارجاع به پژوهشهای پیشین یا استدلال نظری جدیتر هستند. گرچه عدم وجود این موارد در این متن به دلیل ماهیت تلخیصی و جمعبندی بودن آن، قابل فهم و درک است اما برای خوانندهی علاقمند، بیان و بسط این دلایل، ضروری است؛ به عنوان نمونه، گزارههای مهمی چون «تأثیر اقلیت بودهگی در افزایش حجم مناسک»، «تعدد و تکثر تعریف در مناسک ثانویه به تعداد دینداران» و «اثر تقویت طبقه متوسط بر فربهی مناسکی» از جمله این گزارههای نیازمند استدلال یا ارجاع به پژوهشهای پیشین است.
علاوه بر موارد بالا، برخی موارد دیگر نیز در متن نیازمند توضیح هستند؛ به عنوان نمونه در بخش فهرست برخی عوامل مؤثر بر فربهی مناسک (که خلاقانه و ایدهدهنده است) از عاملی تحت عنوان "مناسکی شدن کلی جامعه" یاد میشود که به نظرم جزء «عوامل» نیست بلکه "توصیف وضعیت" کلیای است که "فربهی مناسکی" خود جزئی از آن کلیت است؛ یعنی به تعبیر دقیق تر، "فربهی مناسکی اجتماعی" به وجود آمده که بخشی از آن این این وضعیت "فربهی مناسکی مذهبی شیعی" است که موضوع این متن است و این دو نسبتی عام و خاص دارند و نه علت و معلول.
پرسش سوم: ایستادن بیرون از چهارچوب دینداری عامیانه؛ پرهیز یا نیاز؟ همچنین به نظر میرسد طرح این نکته که "مظاهری در مقام پژوهشگر، دینداری عامیانه را در چهارچوب و منطق خودش فهم میکند" با ادعا و دغدغهی دقیق و بهجای پیشینی که در متن تحت عنوان دغدغهی میزان تحقق گزارهی "دین در خدمت انسان و جامعه" مطرح شده است، همخوان نیست؛ چه اینکه تحقق این دغدغه نیاز به بیرون رفتن از کادر محدود منطق خود ِ دینداران عامیانه دارد. به تعبیر دیگر، به نظر نمیرسد از داخل همان کادر ذهنی معتقدین و بدون فاصلهگیری لازم، بتوان هر گونه نقد و آسیبشناسی (از جمله از منظر مورد نظر مظاهری) را در پیش گرفت.