عباس و بچههاش:: سهیل کریمی١٣ خرداد ١۴٠١
اولین بار عباس رو تو پادگان آموزشی بچههای بسیجی فاتحین دیدم. اوایل پاییز ٩۴ بود. کسی اطلاع نداشت ولی من شده بودم مسؤول فرهنگی و تبلیغات یگان ویژهای که قرار بود از استان تهران عازم حلب در سوریه بشه. پیش از اون چندین بار جنگ تو سوریه رو تجربه کرده بودم. حالا هم یه گروه سه نفره تشکیل دادم تا از صفر ماجرا با دوربین و تجهیزات، همه چیز بچهها رو مستند کنیم. من و مهدی و مصطفا. تو تلهگرام هم برای هماهنگیهای مجازی یک گروه زدم به اسم شهید اصلان ماسخادوف که البته یه قصهی رمزگونه داشت بین خودمون سه تا!
پاییز سردی بود. اولین روز تصویربرداریمون برف بارید. سه تامون کلاههای روسیمون رو محکم رو سرمون کشیده بودیم. عباس رو تو همون صبح سرد برفی دیدم. مسؤول یکی از دستهها بود.
شرط من برای همراهی با این بچهها این بود که تا پیش از زمستون سوریه باشم. به قول مهدی هداوند «تو فقط بیا، ولو اینکه یک هفته بمونی»...
دنبالهی متن را در پیوند زیر پی بگیرید
http://t.me/Sohail_Karimi