Get Mystery Box with random crypto!

' آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه‌ی کار به نامِ منِ دیوانه | فولکلور سونقور

" آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه‌ی کار به نامِ منِ دیوانه زدند " *

و اما این داستان ....
عشق و علاقه‌ی دختریست روشندل به جوانی هنرمند و خوش صدا ، که حکایت آن لابه‌لای خشتهای کوی و برزن همین شهر مدفون شده ، بی آنکه نام و نشانی از خود بر جای بگذارد.
از آنجایی که ابراز عشق دختر به پسر در محیط‌های کوچک ، خلاف عرف و شرع و به دور از انتظار عوام بوده و از سویی دیگر ، چشمان نابینا و حجب و حیای وی باعث می‌شود تا این راز مکتوم و دست نخورده در قلب دختر بماند.تا اینکه سرنوشت آنرا بر ملا ساخته و نام وی در بین عشاق تاریخ همچون ...
بیژن و منیژه ، وامق و عذرا ، خسرو و شیرین ، ویس و رامین ، زهره ومنوچهر ، شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون به ثبت برسد.

هر چند این عشق یک طرفه بوده و جوان تا اواخر عمر دختر از این احساس خبردار نبود . ولی بر آن شدم تا داستانی کوتاه ولی تقریبا حقیقی به قلم ناتوان خویش بنگارم که راوی داستان شخص سوم است و قبلا در باره‌ی همین داستان جناب #علی_عمرانی بنا به درخواست مرد داستان غزلی زیبا از زبان وی سروده و تقدیم ایشان کرده بودند.
و با شرح موضوع از طرف این حقیر به جناب #یوسف_وکیلیان. ، ایشان نیز قصیده‌ای از زبان دختر داستان سروده و تقدیم روحِ پاک وی کردند.
که هر سه روایت را تقدیم مردم پاک و بی آلایش دیارمان #سنقر عزیز می‌نماییم به امید اینکه مورد قبول واقع شده و جایی در بین داستانهای فولکلوریک منطقه باز کرده و روح آن.عزیز پاک باخته نیز خشنود گردد.
سنقر آذرماه ۱۳۹۷
#سعید_خورشیدی