Get Mystery Box with random crypto!

رقص داس در زمین ساختار جیمز جورج فریزر در کتاب «شاخه‌ی زرین | SooreMa | "صور "ما

رقص داس در زمین ساختار

جیمز جورج فریزر در کتاب
«شاخه‌ی زرین» به‌فارسیِ کاظم فیروزمند، تفهیم می‌کند که چطور گرامی‌داشت روح غله به‌صورت حیوان، دل انسان بدوی را به پرباریِ محصول در سال آینده گرم می‌کرد. وی از آیینی می‌گوید که گاو نری را برای «زئوس پولیوس» قربانی می‌کردند؛ مصادف با زمانی که خرمن‌کوبی تمام شده بود. اجرای این آیین، آن‌ها را از رخت‌بربستن خشکسالی خاطرجمع می‌کرد. اما «مراسم قتل گاو نر» به ما نشان می‌دهد؛ چطور مانند جوامع ابتدایی، در ماجراهای تکان‌دهنده‌ی اخیر، پشت به «دلیل» می‌کنیم و اغلب، نقش «ساختار ترسناک» را قلم می‌گیریم!

به شهادت «شاخه‌ی زرین» یک جفت گاو نر را وارد محراب نموده و گاوی که نان پیشکشی را می‌خورد، قربانی می‌کردند. پس از انجام آیین دقیق در قربانگاه، محاکمه‌ای در دادگاهی باستانی برگزار می‌شد تا معلوم شود چه کسی گاو را کشته است؟ دخترانی که آب آورده بودند، مردانی را متهم می‌کردند که خنجر و تبر را تیز کرده بودند؛ مردانی که خنجر و تبر را تیز کرده بودند، کسانی را گناهکار می‌دانستند که این سلاح‌ها را به‌دست قصابان داده بودند؛ آن‌هایی که سلاح به‌دست قصابان داده بودند، قصابان را مقصر می‌دانستند؛ و قصابان، خنجر و تبر را مجرم می‌دانستند و سرانجام این وسایل، گناهکار تشخیص داده می‌شدند، محکوم می‌گشتند و به دریا می‌انداختندشان.

باور به محدوده‌سازی برای «نفرت» از نشناختن مکانیسم پیش‌رونده و سرکش این حس برمی‌آید و خطای راهبردی دستگاه قدرت در خط تولید بی‌وقفه‌ی آن بوده است. «تفرقه‌اندازی» که به‌مثابه‌ی استراتژی کنترل‌گر، طی دهه‌ها موردنظر گفتمان رسمی‌ بوده، به هیولای چندسری مبدل شده که دیگر ابژه‌ی میل‌اش را در سیاست خارجی بو نمی‌کشد.

این موجودی که از خط تولید سیستم بیرون آمده، چندان برایش مهم نیست یک توریست خارجی را به جرم بدحجابی زخمی کند، یا یک کارگر افغان را به‌دلیل خواستن حقوق‌اش تکه‌پاره نماید؛ دست داس را در گردن «رومینا» حلقه کند، یا بر تن جوان «ریحانه» به رقص میله برخیزد؛ «آسیه» را زیر آوار مرگ نفس‌بُر کند، یا کارگری را میان پارادوکس نفت و فقر بر بلندای دار بگرداند؛ در «فرمان تیر» به سر، پا و قلب‌ها عدالت توزیع داشته باشد، یا رقص چاقو بر گلوگاه نوعروس را خبری کند؛ جنازه‌ها را به زیر پوست رودخانه تزریق کرده، نیزارها را از بوی مرگ بی‌خواب نماید، یا چندین نفر را در مراسم تشییع، زیر دست و پا بگیرد؛ خیابان را پر از صدای انتقام کند یا آسمان را با شلیک خودی، عزادار پروازی بگذارد که به مقصد نرسید و از یک داغ ملی با ترکیب خبری «خطای انسانی» عبور کند.

نفرتِ ماحصل دهه‌ها مرگ‌خواهی به خودِ مرگ مبدل شده؛ مرگی که نه‌تنها هر موجود تپنده‌ای را به زیر می‌کشد، بلکه قدرت‌مندتر از سیستمی شده که تولیدش کرده است! تنها کافی‌ست به کلاس‌های درس دوران ابتدایی سری بزنید و ببینید چگونه این هیولا بر نگاه کودکان، چادری از شب کشیده و نفسِ دوستی‌ها را از تک‌وتا انداخته است؛ دیگر کم‌تر بچه‌ی فارسی‌زبانی با کودکی آذری، معاشر می‌شود، یا کنار یک تبعه‌ می‌نشیند!

این ورطه‌ای که بین ما و دنیا، و میان ما از هم و زندگی، مدام عمیق‌تر می‌شود؛ جز به ساختن جهنمی سوزان که صدالبته ماشین‌های تولیدکننده‌ی خود را نیز به آتش می‌کشد، راهی نخواهد برد و «آینده» نیز در این قعر تاریک، جز تمدید مهلت زندگی‌ای در هاویه و به نفع مرگ نیست.

شکل‌بخشیدن به جامعه‌ی ذره‌ای، کار سیستماتیک نهاد قدرت بوده؛ تمرکزی بی‌وقفه برای ساختنِ انسان-شیءِ بی‌حقوق که تمامی امکان‌های مطالبه‌گری در خیابان تا رسانه از او سلب شده است. انسان‌های ذره‌ای، در تولید بی‌وقفه‌ی نفرت، بدن‌های مازاد هستند که فرجامی جز «حذف» در یکی از شاخه‌های برکشیده‌ی این ریشه‌ی هولناک را ندارند.
بایستی دانست هرگونه مماشات با این ساختار کوبنده، همسازی با وضع موجود است؛ همراهی با «محاکمه و مجازات رسمی تبر» که قاتل را به جاده‌ی سلامت می‌سپارد و راه را برای «مرگ آتی» هموار می‌کند.

@SooreMa

آرزو رضایی مجاز
(در یادبود آن پرواز خونین بی‌مقصد)