2023-06-20 21:52:26
.
فقراتی از مقاله « در هواب لودویگ و سهراب» که سال گذشته منتشر شد و در کناب « از خیام تا یالوم» ام گنجانده شده:
« ویتگنشتاین تعبیر «معنای زندگی» را به کار برده است. به روایت او، سقفِ معنای زندگیِ این جهانی که از آن به « زندگی ابدی» هم می توان تعبیر کرد، بر سه ستونِ «زندگی در حال»، «زندگی درونی» و «زندگی بیپرسش» بنا شده است. این سه مولفه، قوامبخشِ معنای زندگی به حساب میآیند.
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
ما نمیتوانیم از اندیشیدنِ به معمای هستی دست بکشیم. میدانیم روزی خواهیم مرد و روی در نقاب خاک خواهیم کشید؛ به همین سبب، « درد جاودانگی» داریم و با مقولات اگزیستانسیلی چون معنای زندگی دست به گریبان. در عین حال، نمی توانیم بر آن غلبه کنیم و مثل یک مسئله ریاضی آنرا حل کنیم. سیّالیت و فرّاریتی در این امر هست که از صورتبندیِ کامل می گریزد؛ که: « بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد/ ولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزد». نه میتوان آن را رها کرد، نه می توان بر آن فائق آمد، که گریزپا و فرّار است.
تفکیک میانِ « مسئله» و «راز» به روایت گابریل مارسل، فیلسوف فرانسوی معاصر در این میان رهگشاست. «مساله» امری است که میتوان آنرا حل کرد و بر آن فائق آمد، هر چند مستلزم فرایندی زمانبر باشد؛ مانند حل کردن یک مساله ریاضی و فیزیکی و زیست شناختی. اما «راز» امری حل شدنی نیست و تا ابد در آن محاطیم، بر خلاف مسئله که می توان بر آن محیط گشت و احاطه یافت. از منظر ویگنشتاین، معنای زندگی، « راز» است، نه « مسئله». بهمین سبب، حتی کسانی که عمری در پی کشف آن بوده و از پی اش روان گشته، برآن فائق نیامدهاند.. به قول سپهری: «زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است». ویتگنشتاین میگوید:
«ساعتهای خوب زندگی را باید موهبت دانست و شاکرانه از آنها لذت برد و، در غیر این حالت، در برابر زندگی بی تفاوت بود…. فقط کافی است به جهان بیرون وابسته نباشی؛ آن وقت لازم نیست از آنچه در آن روی میدهد بترسی…. فقط کسی که نه در زمان بلکه در حال زندگی میکند، سعادتمند است. برای زندگی در حال، مرگی وجود ندارد… کسی که در حال زندگی می کند بدون ترس و امید زندگی می کند.»
نکته تامل برانگیز در این فقره، تأکید لودویگ جوان بر زندگی در حال است؛ زندگی ای توأم با نوعی بیامیدی . امید همواره نسبت به آینده روی میدهد. فردی که در حال زندگی میکند نه امیدوار است و نه ناامید. به تعبیر بیدل دهلوی که تأثیر به سزایی بر شعر و اندیشه سهراب سپهری داشته:
در این محفل، امید و یأس هر یک نشئهای دارد
خوشم کز درد بیکیفیتی، کردند مدهوشم
چه امیدوار بودن و چه نومیدی هر کدام نشئه یا دردسر خود را دارد. شاعر خرسند است که دچار بیکیفیتی یا بیامید و [فارغ از امید] شده است. بر همین سیاق، ویتگنشتاین بر بیتفاوتی نسبت به جهان پیرامون تاکید می کند. این نگرش، وابسته نبودن به اتفاقات بیرونی و بدآمدهای آن را برجسته می کند.
https://www.instagram.com/p/CtuQed8uZHZ/?igshid=MTBlZjE4YzMxOA==
3.0K viewsedited 18:52