در حالی که سر تا پام رو #نگاه میکرد لب زد: - #مسئولیت تو چیه؟ با #ترس نگاهش کردمُ پر #استرس گفتم: - #کنیز بودنِ شما و #پسرهاتون آقا! پوزخندی نثارم کردُ در حالی که به سمتِ #کمدی میرفت با جدیت گفت: -در رفتن از دستورات من تاوانه خوبی نداره کوچولو! آب #دهنم رو قورت دادم که در کمد رو باز کرد و با دیدنِ اون همه وسایلِ #تنبیه ترس سراسر #بدنم رو فرا گرفت! #شلاق توی دستش رو تکونی دادُ اشاره به #تخت کردُ گفت: -زود باش بخواب رو تخت که امشب کلی کار داریم باهم! #زیر_هیجدهسال_جوین_نشه! https://t.me/joinchat/V2pbjFTHYn0yZmU0 #دختریکهبرایسرپیچیازدستوراتتنبیهمیشه!