دختره تو شرکت رئیسش رو رسوا می کنه - یعنی میخواین بگین این | رمان تقدیر عشق
دختره تو شرکت رئیسش رو رسوا می کنه - یعنی میخواین بگین این #لباس زیر از تو اتاقه شما پیدا نشده #رئیس؟! داغ کرد، جلوی کارمند هاش بلند داد زدم و رسواش کردم... - خانم برازنده شما تو اتاقه #من منتظر باشین باید صحبت کنیم بلند خندیدم، وقتش بود اذیتش کنم، همه کارمند ها بودن، سرخ شده بود... - خیر رئیس من #پامو تو اتاقی که کارای خاکبرسری انجام میدن #نمیزارم والا اینبار برم داخله اتاق معلوم نیست چی پیدا #کنم خنده کارمند ها بلند شد به سمت رئیس برگشتم و چاپلوسانه #گفتم - اصلا آقای رئیس از نظرتون این کارا تو شرکت درسته؟! اینکه یه نامحرمو #بیاری تو اتاقت و... استغفرلله آقا به سمتم یورش اورد که تا خواستم فرار کنم بازوهام تو دستش اسیر شد - برو تو اتاقم... بلند خندیدم، قرمز شده بود، حقش بود، دستم رو گرفت و به سمت اتاق برد - نمیرم... درب رو بست، رو به روم بایستاد، با حرص نگاهم کرد، محکم گفت - کی میخوای یادبگیری زنه شرعی و قانونی نباید هرجایی دهن وا کنه...
آقا یه آقا زاده است... پدرش یکی از وزیر های مملکته و آقا به خاطر نفرتش از پدرش کل هویتش رو عوض میکنه تا کسی اون رو با هویت باباش نشناسه. اما معمار باهوشی که کسی رو دستش نیست... توی این راه دشمن های زیادی پیدا میکنه که بخوان شکستش بدن و بهترین راه برای شکست یه مرد چیه؟ یه زن! زنی به اسم توکا وکیل قدرتمند و کم سن و سالی که بین وکلا خیلی مشهوره طی توطئه دشمن های آقا از کار بیکار میشه تا وارد زندگی آقا بشه و زندگیش رو از هم بپاشونه... #ماسیمو https://t.me/joinchat/GYrYOLtU1nRiOWEx