Get Mystery Box with random crypto!

#پارت_۱۰۷ #به_قلم_شهرزاد_فاطمه #کپی_ممنوع میگفتم می خندیدم | رمان تقدیر عشق




#پارت_۱۰۷
#به_قلم_شهرزاد_فاطمه
#کپی_ممنوع

میگفتم می خندیدم اما حالم خوب نبود‌.هیچ چیز سر جای خودش نبود.مگه میشه یه ازدواج ساده انقدر پر رمز و راز باشه و جالبی قضیه وقتی خودت یه طرف این ازدواجی ولی هیچی نمیدونی ،هیچی نمیدونی و یه همسر داری،هیچی نمیدونی و یه بچه داری و من واقعا تو وضعیت بدی بودم.
این دختر شریک بابا که اسمشم نازنین بود مدام از هر دری با عصام و ساتیار حرف میزد انگار نه انگار سه تا خانوم دیگه اینجا بودن و میتونست با اونها معاشرت کنه.
حالم داشت ازش بهم می‌خورد.عصام هم که امروز زیادی خوش حرف شده بود گل میگفتن و گل می شنفتن و اصلا بهم توجهی نمیکرد.
از اون طرف ساتیار که دلم براش لک زده بود جوری بهم بی محلی میکرد انگار من هرزگی کردم آقا ناراحته
بغض بدی توی گلوم بود و می ترسیدم هر لحظه شکسته بشه از جام بلند شدم که نگاه همه زوم من شد.
با اجازه ای گفتم و با گفتن اینکه کمی استراحت میکنم به اتاق مجردیم رفتم.
توی اتاق حس خفه ای داشت انگار سالها بود کسی ازش استفاده نکرده بود.
روی تخت تک نفرم نشستم.سردی هوا به پتو هم سرایت کرده بود.پر از درد بود مثل من.
کاش ازدواج نکرده بودم منی که تو خانواده ای بزرگ شده بودم که از هر طرف بهم محبت شده بود توان تحمل یه ذره بی توجهی رو نداشتم.
چطور برادرم به‌ این راحتی خوشحالی منو نادیده گرفت مگه فندق کوچولوی من موجود بدی بود که ازش بدش میومد؟مگه فندق کوچولو قرار نبود رابطه منو باباشو بسازه پس چرا به جای اینکه برای بقیه مهم بشم خوار شدم؟
اشکام شروع به ریختن کرده بود و من هیچ تلاشی برای پاک کردنشون نداشتم.
نگاهم به بیرون از پنجره بود.پنجره ای که خیس از عرق های بارون بود.بارونی که دیشب باریده بود و هنوزم هوای آفتابی رو دلگیر میکرد.
روی تخت دراز کشیدم و به فندقم گفتم:
من ︎فندقم مامانی؟حرفامو می شنوی؟نمی شنوی چون هنوز هیچ کدوم از اندام هات تشکیل نشده ولی مهم اینه من حست میکنم
ولی خیلی امروز مامانو اذیت کردی؟نباید فکر کنی دایی دوست نداره ها فقط هنوز باتو کنار نیومده!ولی تو چرا با دایی جونت لج کردی؟آخه آدم از داییش بدش میاد؟
حال مامانو هم که بهم زدی با اون کارای کثیفت

وسط بغض و گریه خندم گرفت:
من ︎ولی فقط قیافه بابات دیدنی بودا همشون فکر میکنن من می‌خوام بمیرم که اینطوری هول میکنن نمیدونن منو فندقی حالمون خوبه
اون باباتم ادبش میکنم می بینی چطور با اون دختره عملی قلنبه سلمبه گرم گرفته؟
بابا بزرگت رو هم دریاب اصلا درک نمیکنم امروز روز کاریه آخه؟برداشتی اون مردک پیر پاتالو با دختر سانتال مانتالش آوردی که شوهر منو از راه به در کنی؟
خیلی خوب مامانی موافقی امشب حال همشونو بگیریم؟اول از همه حال بابا جون هیزتو میگیرم از اونجایی که امروز پنج شنبس و قطعا حال دگرگونی داره و دکتر جونمون هم دستور انجام عملیات رو صادر کرده پس ما دوتا دست به دست هم میدیم تا هیچ اتفاقی نیفته.صبر کن جوری حالتو بگیرم مثل روز اولی که دیدمش و نزدیک بود نسلشو منقرض کنم
ساتیار و بابازرگتم به روش های سامورایی ساحلینگ به صورت نیمه حرفه ای ادب میکنیم
پسندته مامان؟
آروم دستمو به صورت بزن قدش زدم روی شکمم که کمی دردم گرفت.
همچنان که با تخیلاتم تخم مرغیم درگیر بودم گوشیم زنگ خورد.
فاطمه بود.
_به به بانو چه عجب بعد از شب طاقت فرسا یاد ما افتادی
با پیچیدن صداش تو گوشی رنگ از رخم پرید.
-ساحل حالم خوب نیست
_چیزی شده سرت درد میکنه مسکناتو خوردی؟
-هه حس و حال هیچی ندارم تو میگی مسکن
منتظر به گوش بودم تا حرفاشو بزنه
-ساحل محمد گذاشت رفت بازم تنهام گذاشت معلوم نیست دیگه این بار کی باهام آشتی کنه من این بارو می میرم
_برو بابا فکر کردم چی شده غول چراغ جادو که از دست ندادی اینطوری ماتم گرفتی
-خیلی بیشعوری خودت عصامو داری واسه همین درد منو نمیدونی
هه عصام؟عصامی که اون پایین بدون توجه به من سرگرم اون زن پتیاره بود؟اونم جلوی خانوادم
_راست میگی واه واه چه حرفا عصامم دائم ور دل من نیست
-من چی میگم تو چی میگی کاش نبود ولی قهر نبود دیشب اومده خونه به بهونه تدریس دقیقا خواستگاری بود خونمون واسه من منم عصبانی شدم زنگ زدم محمد تا بیاد به بهونه درس از مهمونا فرار کنم و الکی گفتم من نمیدونستم مهمون داریم و من کلاس دارم
محمد هم اومد و روشا خانوم جلوی زبون سه متریشو نگرفت گفت خواستگار داره محمدم فکر کرد من از قصد گفتم بیاد تا تلافی کاری که باهاش کردمو در بیارم گذاشت رفت
_خوب خری دیگه پسره دوست داره حسودیش شده
-فکر میکنی خودم نمیدونم دوستم داره فقط ناراحتم از اینکه به دوست داشتن من شک داره
فکر میکنه من نمی خوامش
-ببین بنظرم زیاد پاپیچش نشو الان شک ندارم صد دفعه شمارشو گرفتی و آخر سر هم دست به شورتک حامد شدی
-عوضی
_بله بیا با خدمات ساحل درام همراه شو تا یادت بدم شوهر داری رو