Get Mystery Box with random crypto!

هشدار : تمامی بنر های این رمان واقعی میباشند پس کپی اکیدا ممنو | رمان تقدیر عشق

هشدار : تمامی بنر های این رمان واقعی میباشند پس کپی اکیدا ممنوع


#part141

رخوت و سستی شیرینی بدنم و فرا گرفته بود ، از پشت تو #بغل آزاد بودم و هرم نفسای داغش به پشت گردنم میخورد .
با ورجه وورجه های بچه ها دیگه نمیتونستم زیاد بخوابم ، پدرسوخته ها صبح ها کمترین حرکت و داشتن و از شب تا صبح علی الطلوع باهم کشتی میگرفتن .

حرکتشون به طور محسوسی از روی لباسم مشخص بود .
اولا یکم میترسیدم اما الان اگه لحظه ای تکون نمی خوردن از دلهره میمردم ، شکمم و آروم نوازش کردم
آروم زیر لب زمزمه کردم : شکمم سوراخ شد جیگولای مامان یکم مراعات منم بکنین

دست آزاد نشست رو دستم ، بوسه ای به پشت گردنم زد که مور مورم شد ، خواستم بچرخم سمتش که نذاشت

صدای بم و خشدارش به گوش رسید :

_ چرا نخوابیدی #عمر آزاد

ووییی ذوق مرگ شدم از حرفش
یکم #لوس شدن که مشکلی نداشت ، داشت ؟

_ مگه وروجک های تو میزارن ، شکم منو با زمین بازی اشتباه گرفتن

_ قربون تو و وروجک هات باهم برم

و پشت بند جمله اش آروم منو چرخوند و سر تو #گردنم فرو برد

_ دارم از دوری ات میمیرم هونیا ، دیگه نمیتونم تحمل کنم

سر بالا اورد و با چشمی ملتهب و خمارش نگاهم کرد ، با گذاشتن لبام روی لباش .....

https://t.me/joinchat/U0uBu9_n6kdjNTNk
https://t.me/joinchat/U0uBu9_n6kdjNTNk
----------------------------------------------------------

پارت اصلی رمانه ، کپی و اصکی اکیدا ممنوع

#part301

آزاد #بغلم کرد و گفت :
_ آخ هونیا ، آخ که من از دست تو پیر شدم، دهن مهن برا من نزاشتی از بس #سرویسش
کردی!
با هق #هق
گفتم :
_ من یا تو ؟ این تو بودی که باعث شدی....
خشن گفت :
_ هیش ، حرف نزن ببینم ، زبون دراز، بچه ها کجان ؟
نفس بلندی کشیدم : جاشون امنه
با لحن بدی گفت : مثل جای خودت ؟


----------------------------------------------------------------

این رمان تلگرام و ترکونده
یه آزاد داره از اون مردای خفن روزگار
از طرفی ، یه هونیا داریم که پدر این آزادمونو درآورده




https://t.me/joinchat/U0uBu9_n6kdjNTNk
https://t.me/joinchat/U0uBu9_n6kdjNTNk

کپی حتی با ذکر منبع و نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد