فرمود: 'حقیقت، هفتادهزار مرتبه سقوط میکند تا در ظرفِ واژهها | تَکْدِرَخْتْ
فرمود: "حقیقت، هفتادهزار مرتبه سقوط میکند تا در ظرفِ واژهها بگنجد." و این هفتادهزار، نشانهی کثرتی نامتناهی است. یعنی حقیقت، وقتی به سطحِ کلمه نزول کرد، سایهای مبهم از گلستان است و گلستان نیست. اصلا حقیقتی در کار نیست برای آن کس که با پیکرِ واژهها در افتاده است؛ و حجابِ اکبر نیز همین است: تن دادن به دانشِ نمادها؛ غرق شدن در بازیِ نشانهها...
همه جا را پر کردهاند: کتاب بخوانیم! کتاب بخوانیم! کتاب بخوانیم! که چه بشود؟! هیچ! از قافلهی فرهیختگیهای مد شده عقب نمانیم؛ و از فخر به دانستگی و تفاخرهای محفلی... ما را مشغول به دانایی کردند؛ سرگرم به واژهها؛ و غرق در نشانهها... هیچ کس نگفت که حقیقت در رایحهای پنهان است که از شکوفههای سنجد منتشر میشود، و کتابها تا جایی معتبرند که ما را به درختانِ سنجد برسانند...
تابلوی راهنمای یک کوه را تصور کنید. و کوهنوردی که در کنار تابلو نشسته و گمان میکند به قلّه رسیده است. این همان معنای حجابِ اکبر است. یعنی اطراق در جوار واژهها و بدتر از آن، تفاخرِ فرهیختگی و توهّمِ دانستگی... کوهنوردِ راستین، جهتنما را که ببیند، راه میافتد؛ کلمه را جا میگذارد؛ و هفتادهزار قدم به پیش میرود؛ یعنی تا بینهایت... یعنی تا جنگلِ درختانِ سنجد...