(ادامه از پست پیشین) مثالی هم که شریعتی میزند، دختر چینی است | تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
(ادامه از پست پیشین)
مثالی هم که شریعتی میزند، دختر چینی است؛ یعنی دخترِ چینیِ کمونیست در دنیای مائو که به قول او به رغم چند هزار سال سابقۀ زیباییپرستی اینک «گونی» میپوشد. میگوید:
«[دختر چینی] گونی میپوشد و در جلوی دختر فرانسوی که در بیست سال عمرش اقلاً هفده سال را جلوی آینه بوده، احساس حقارت نمیکند، بلکه احساس برتری میکند. چه شده؟ او خود را یک انقلابی ایدئولوژیک میداند و او [= دختر فرانسوی] را یک عروسک کوکیِ ریختیِ بورژوازی. خودش را خیلی از او بالاتر میداند! امروز باید دنبال این رفت که چه شده که دختر چینی با ۳۰۰۰ سال سابقۀ خودآرایی و خودرنگکنی ــ که نیممَن رنگ را برای خودش حرام میکرد ــ اکنون در برابر ما به صورت چنین قیافهای در دنیای قرن بیستم ظاهر میشود و دختر اروپایی را تحقیر میکند؟»
بنابراین، شریعتی پوشش را «نشانۀ فکر» میداند. چه فکری؟
«فکری که میخواهد به استعمار غربی و به فرهنگ اروپایی بگوید: «پنجاه سال کلک زدی، کار کردی، نقشه کشیدی که مرا فرنگیمآب کنی؛ من با این لباسم به تو میگویم نه! و به تمام پنجاه سال کارت فاتحه میخوانم. مرا نمیتوانی عوض کنی!» این حجاب با آن حجاب یکی است؟»
جواب شریعتی هم طبعاً منفی است؛ نه، این حجاب با آن حجاب یکی نیست. شریعتی برای آن حجاب سنتی ارزشی قائل نیست و آن را روبهزوال میداند و در مقابل این حجاب را حد نهایی ارزشها میانگارد، آن هم به دلایلِ «صرفاً» سیاسی، زیرا
«اصلاً مسئله برگشتن به شعاری است که آن شعار در برابر امپریالیسم غرب، در برابر تمدن تحمیلی، در برابر فرهنگی که به زور به ما تحمیل میکنند، در برابر پنجاه شصت سال توطئۀ دگرگون کردن و مسخ کردن و قلب و تزویر و شبیهسازی و فرنگیبازی...»
بنابراین راه و روش شریعتی نیز روشن است؛ میگوید: «شما طرز فکر بچهها را عوض کنید، آنها خودشان پوشش خود را انتخاب خواهند کرد.» طبعاً آثاری هم که شریعتی ارائه میداد، برای ساختن همین «طرز فکر» بود. لازم نبود کسی این صحبتهای صریح شریعتی را دربارۀ حجاب بشنود، همین که این طرز فکر را از او میگرفت، به همین رویکرد هم میرسید. و آنگاه پوششی هم که زن انتخاب میکند، دیگر اصلاً «سنتی و قدیمی» نیست!
«نه! این پوششی که این دختر خانم انتخاب میکند، به عنوان برگشتن به سنت قدیمی نیست، این جلو افتادن از مدرنیسم است، این از مدرن شدن جلوتر است؛ این عالِم شدن به مرحلۀ ایدئولوگ، مسئول و مؤمن، بالاتر رفتن و از دیپلمه به صورت مجاهد درآمدن است. معنیاش این است...»
نیازی نیست که دعوت کنم به واژۀ «مجاهد» در کلام او دقت دوچندان کنید. با این اوصاف فکر میکنم روشن شد چرا در ابتدا گفتم شریعتی یکی از نظریهپردازان اصلیِ «حجاب سیاسی» بود، تنها نکتهاش این بود که اختیاری بود و باید با تلقین دکترینی محقق میشد.
پینوشت: بهترین مرجع برای این بحث کتاب «زن»، مجلد بیستویکم از مجموعه آثار شریعتی است؛ به ویژه فصل «حجاب»، ص ۳۵۰ـــ۳۹۱. نقلقولهای بالا نیز از همین صفحات بود.