«شریعتی و مسئلۀ حجاب» یکی از پرسشهایی که دربارۀ شریعتی وجود | تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
«شریعتی و مسئلۀ حجاب»
یکی از پرسشهایی که دربارۀ شریعتی وجود دارد و شاید این روزها هم جدیتر مطرح شود، این است که آیا شریعتی به حجاب اعتقاد داشت یا نه؟ در سالهای اخیر بسیار دیدهام شریعتی را دربارۀ مسئلۀ حجاب متهم به دورویی میکنند؛ میگویند خود در دایرۀ زندگی خصوصی معتقد به حجاب نبود و دائم از اسلام میگفت. حقیقت این است که این برداشت کمی سطحی است و قضیه طور دیگری است؛ یعنی برای فهم این قضیه باید چند لایه عمیقتر شویم و بفهمیم نگرش او چه بوده است.
پیش از هر چیزی بگویم که به گمان من قطعاً شریعتی یکی از تئوریسینهای اصلیِ «حجاب سیاسی» بود؛ یعنی نه «حجاب سنتی اسلامی»، بلکه «حجاب سیاسی»؛ یعنی حجابی که انگیزۀ اصلیاش نه دینداری محض، بلکه «دینداری سیاسی» بود. به همین دلیل، به نظرم بخش بزرگی از دختران مجاهد و چپهای دیگری که بر رعایت داوطلبانه و سختگیرانۀ حجاب اصرار داشتند، آگاهانه یا ناخودآگاه تحت تأثیر اندیشۀ شریعتی بودند. البته «حجاب سیاسی» یک مفهوم پیچیده و دیریاب نبود که صرفاً اختراع شریعتی باشد، بلکه نگرشی بود که رسیدن به آن چندان هم سخت نبود، اما بعید میدانم در هیچ جای دیگری مگر در اندیشه و آثار شریعتی چنین دقیق و موشکافانه تبیین شده باشد.
هر قدر روحانیون و دینداران سنتی از دست شریعتی حرص میخوردند، حق داشتند. شریعتی به دینداران سنتی بسیار تاخته است؛ عملاً عمر او به تاختن به دینداران سنتی ــ و طبعاً زعمای سنتیِ دین ــ گذشته است، اما اگر بخواهم در این میان داوری کنم، در این منازعه حق را به شریعتی نمیدهم، زیرا شریعتی اسلام منهای ایدئولوژی سیاسی را به سادگی نفی میکرد و این یعنی او تنها مسلمانی را واقعاً مسلمان میانگاشت که به یک قرائت خاص از دینِ سیاسی باور داشته باشد. این تعریف کانالیزه و ایدئولوژیپردازانه از دین بازتعریفی «ابزارگرایانه» است؛ یعنی در اینجا عملاً دیگر خود دین مهم نیست؛ بلکه مهم این است که او میخواهد با این دین به اهداف دیگری برسد. بنابراین، به نظر من مسئلۀ شریعتی اتفاقاً رویکردهای «وهابی» نبود، بلکه برعکس، میخواست دین را از جایگاه سنتی و محافظهکارانهاش بیرون بکشد، بندبند آن را بازتعریفی سیاسی کند و بعد جامعه را بر پایۀ آن «از نو» بسازد. واقعیت این است که شریعتی «زور میگفت» و باید در این مورد به مخالفان سنتی او حق داد ــ حتی اگر خود ما در زمرۀ مخالفان سنتیاش نباشیم.
مسئلۀ حجاب هم کاملاً در همین چارچوب بود. یعنی شریعتی با همین الگو، برای حجاب سنتی که بر حسب دینداری صرف ــ و به قول او بر اساس عادت ــ باشد، هیچ ارزشی قائل نبود. در عوض او برای حجابی ارزش قائل بود که با اهداف کاملاً سیاسی و ایدئولوژیک انتخاب شده بود؛ برای انقلاب علیه ظواهر دنیای مدرن ــ و حتماً میدانید که این دقیقاً همان رویکرد دختران انقلابی چپ بود. بیدلیل نیست که شریعتی بیش از هر گروه دیگری در میان مجاهدین خلق طرفدار داشت، زیرا عملاً فقط شریعتی توانسته بود به این خوبی آن نوع حجاب سیاسی را برای آنها تبیین کند. اما فکر کنم بهتر است از خود شریعتی نقلقول کنم تا فکر نکنید آنچه میگویم «تعبیر و تفسیر» من است و خود او اشارات مستقیمی ندارد.
اول باید یادآوری کنم، طبعاً شریعتی که با حجاب سنتی مخالف بود، برای حجاب «اختیار» نیز قائل بود ــ اختیار لازم بود تا زن در یک سلوک معرفتشناختیـسیاسی خود به آن درجه از «بینش» برسد که حجاب کند. حجاب برای رضای خدا و تن ندادن به دید نامحرم؟ نه! برای رضای یک ایدئولوژی انقلابی خاص. شریعتی میگوید اول باید در ذهن زن بتشکنی کنید؛ یعنی بتِ زیباییدوستی سطحی و رایج را بشکنید. چگونه؟ اینگونه:
«باید ارزشهای بالاتر از ارزشهای دختر شایسته به عنوان ارزشهای زن در برابرش مطرح کنیم و او به آن ارزشها وابستگی پیدا کند. وقتی به آن ارزشهای بالاتر وابستگی پیدا کرد، تمام سمبلهای آن ارزشها را بر خودش تحمیل میکند و خودش انتخاب میکند و احساس حقارت نمیکند.»