در رثای سایه هنوز مانده تا سیاه جانگزا در استان خانه میهمان ش | تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
در رثای سایه
هنوز مانده تا سیاه جانگزا در استان خانه میهمان شود/ هنوز «عصر سایه» است و دلپذیر دقایقی که شعر تر روان شود/ شعاع شیبدار واژگان او غذای روح تشنهء جهان شود/ زنند مرغکان او ترانهای که از شنیدنش دلم جوان شود/ ولی دمی دگر که شب فرا رسد مهیب هولناک دام جان شود/ فرو برند سایه را به قعر شب غمش غمش به مغز استخوان شود/ به ماتمش سیه شوند درهها فغان جغد شب به آسمان شود/ برادران و خواهران من کجا دگر کسی میان ما چنان شود بدون آب و رنگ واژگان او کجا گلی دگر چو «ارغوان» شود نمیرود به زیر خاک «سایه» ای که بر سریر مهر جاودان شود/ به روی خاک میرود ترانهاش که یادگار سرو را نشان شود