Get Mystery Box with random crypto!

@theamywestern #poisonkiss #part445 نگاه آراس بالا برگشت.اشک ن | Amy western

@theamywestern
#poisonkiss
#part445
نگاه آراس بالا برگشت.اشک ناامیدی در چشمان خمارش حلقه زده بود:"پس ناراحت نشو اگر روزی قولمو شکستم!من نمیتونم اینطور ادامه بدم!"
چاتای با تصور اینکه اشتباه متوجه شده نیشش باز شد:"چی!؟"
آراس دستهای چاتای را گرفت:"وضعیت من درمونی نداره چاتای!هر دومون میدونیم دیر یا زود میمیرم اما دیگه نمی خوام عذاب بکشم...دیگه تاب و توانشو ندارم" بغض به گلویش گره سکوت انداخت.
چاتای وحشتزده و ناباور دستهایش را پس کشید:"تو...چی داری میگی؟ دیونه شدی؟"
"میشم!"بالاخره قطرات اشک روی گونه های سردش روان شد:"من دارم دیونه میشم چاتای!این نیاز غیرقابل کنترلم به خون..."سرش پایین و شانه هایش به لرز افتاد.چاتای هم از شنیدن و دیدن این صحنه دیوانه شد!
"بس کن آراس!تو دیونه نمیشی!"جلو خیز برداشت،بغلش کرد و با جدیت اضافه کرد:" نمیذارم!من نمیذارم!"
آراس با اطمینان از این سینه ی امن خود را به بازوهای معشوقش سپرد و نالید:"خیلی میترسم چاتای!"
چاتای آغوشش را چنان تنگ کرد که نفس آراس برید.
"نه نترس...اصلاً نترس!بهت قول میدم خوب میشی"
آراس با صدای بغض آلود او را متوجه درک اشتباهش کرد:"میترسم به جایی برسم که خودمو نشناسم و به تو هم صدمه بزنم!"
چاتای به کمر و شانه های آراس چنگ انداخت و وحشیانه مالید:"بزن!بهم صدمه بزن!هرکاری دوس داری با من بکن!من نمیترسم!من حاضرم بخاطر تو بمیرم!"
این زیباترین جمله ی بود که آراس در عمرش شنیده بود بطوری که قلبش به تپش ناگهانی افتاد ولی چاتای کاملاً جدی بود!
"اوه چاتای اینطور نگو!"بالاخره چانه اش را بالا آورد و لبهایشان بی اختیار روی هم قرار گرفت.