Get Mystery Box with random crypto!

@theamywestern #poisonkiss #part456 'هیلمی؟!هیلمی!؟خدای من!چکا | Amy western

@theamywestern
#poisonkiss
#part456
"هیلمی؟!هیلمی!؟خدای من!چکار کردی تو؟!"مورات او را سفت به آغوشش کشید تا اجازه افتادن ندهد ولی پاهای خودش از دلهره سست شده بود و ناخواسته همراه معشوقش دو زانو نشست...
هیلمی برای نگه داشتن خود به بازوی مورات چنگ زد و سعی کرد چیزی بگوید ولی همه چیز خیلی سریع پیش میرفت بطوری که حتی کنترل مردمک چشمانش را هم از دست داد و نفس در گلویش حبس شد.
مورات انگار میترسید به او صدمه بزند ، تن بی اراده ی هیلمی را با اضطراب ولی با احتیاط روی زمین دراز کرد و رویش خم شد:"خیلی خب خیلی خب آروم باش" دست لرزانش را روی گونه ی سرد هیلمی گذاشت تا صورت او را به سمت خود بچرخاند:"سعی کن بالا بیاری!اگر برش گردونی حتماً درست میشه"
ولی هیلمی که قدرت حرکت دادن بدنش را بطور کامل از دست داده بود و حتی باز نگه داشتن پلکهایش هم غیر ممکن بنظر می آمد به زحمت زمزمه کرد:"دارم...تبدیل...میشم؟!"
مورات کم مانده بود دیوانه شود:"نمیدونم!نمیدووونم!من تا به حال کسیو تبدیل نکردم!هیچی نمیدونم"و دست سفت و سنگ شده ی هیلمی را میان دو دستش گرفت"لعنت بهت پسر!نباید اینکارو میکردی...خون من مثل سمه و ممکنه..."
حتی تلفظش میتوانست او را بگریاند ولی هیلمی بجای او پچ پچ وار به زبان آورد: "ممکنه...بمیرم!؟"و با آنکه هیچ قدرتی نداشت سعی کرد پلکهایش را باز کند و آخرین بار به صورت محبوب زیبایش نگاه کند.
مورات بی اختیار غرش کرد:"خیر!تو حق نداری ترکم کنی میفهمی؟اگر بری من...منم میمیرم!"
هیلمی خیره به چشمان خیس مورات زمزمه کرد: "ولی تو میخواستی بری!"
مورات با دیدن باریکه ی نگاه رنگین عشقش وحشیانه تر نالید:"نه! نه من نمیخواستم...نمیتونستم!میدونی که نمیتونستم!مطمئنم چندقدم بیشتر نمیتونستم ازت دور شم!برمیگشتم! میخواستم برگردم...من..."
لبهای هیلمی تکان خورد و مورات ساکت شد تا بشنود.هیلمی با آخرین نفس هس هس کرد:"منم...برمیگردم..." و چشمانش آرام بسته شد.