Get Mystery Box with random crypto!

@theamywestern #poisonkiss #part470 یک ثانیه...دو ثانیه...اونر | Amy western

@theamywestern
#poisonkiss
#part470
یک ثانیه...دو ثانیه...اونر در شوک دلهره آوری منتظر بود.تن بی حرکت آراس در آغوشش و سر ساکتش روی سینه ی او ثابت مانده بود. همانقدر که او از نگرانی نفس نفس میزد آراس حتی نفس نمیکشید و اونر مطمئن بود دیگر زنده نیست اما جرات نداشت نبضش را بگیرد یا حتی صدایش کند.بر طبق افسانه ها...اگر حقیقت داشتند،یک شخص با نوشیدن خون خوناشام لحظه ای میمیرد ولی دوباره بصورت خوناشام زنده میشود.آن لحظه در واقع در بدن و روح جدیدی بدنیا می آید ولی در مورد آراس قضیه فرق داشت و این سنت شکنی ممکن بود کار نکند یا حتی بدتر،نتیجه غیرمنتظره ای ببار بیاورد!

کولی ها...باز هم کولی ها باز هم رقص و آواز باز هم هیاهو و گرد و خاک ولی اینبار او هم یکی از آنها بود.زیر آفتاب سوزان ظهر تابستان،خیس عرق و خسته میان جمع خندان میچرخید و می رقصید.چقدر سبک بود چقدر
خوشحال بود.انگار در جمع خودمانی خانواده ای بود که هیچوقت نداشت که بناگه موسیقی قطع شد و زنان دامن گل گلی از حرکت ایستادند.حتماً باز هم پلیسهای تقلبی میخواستند برای گرفتن او و دیگر بچه های کولی به آنها حمله کنند. ترسید و خواست برای فرار زیر کاراوانی مخفی شود که مرد جوان و جذابی بازویش را گرفت و یک جام فلزی پر از شراب سرخ به دست او داد.(نترس ...بخور!تو فقط تشنته!) صدا و نگاه و تماس و حتی حضورش حس آشنایی برایش داشت.آنقدر که اعتماد کند و جام را سر بکشد.خنکی شراب تن کُرگرفته اش را بلرز خوشایندی انداخت و...تا پلک زد چشمان دلسوز اونر را خیره روی خود دید.
"چی...شد!؟"گلویش چنان خشکیده بود که صدایش ضمخت شده بود.
اونر نفس راحتی کشید و لبخند زد:"فکر کنم...خوب شدی!"