Get Mystery Box with random crypto!

@theamywestern #poisonkiss #part509 'از اینکه جونمو نجات دادی | Amy western

@theamywestern
#poisonkiss
#part509

"از اینکه جونمو نجات دادی پشیمونی؟!"چاتای با نگرانی رو به او کرد.
"موضوع تو نیستی!"آراس به سینه ی لخت خودش نگاه کرد.باور کردنی نبود که خونش بند آمده و مسلم بود زخمش هم بزودی بسته میشد.
چاتای منظورش را نفهمید ولی ساکت ماند تا خودش بیشتر توضیح بدهد.
"تو رو میدونم دیگه...بچه بودی...مجبور بودی یعنی مجبورت کردند...راه دیگه ی نداشتی یا هم فکر میکردی نداری..."او هم به چاتای نگاه کرد.از اخم ضعیفش دلهره ی درونش مشخص بود پس ادامه داد تا حرفش را برساند: "حالا هم که هنوز مطمئن نیستی درمانی برات هست یانه که احتمال زیاد بخاطر همون قضیه خون اصیل و این حرفا نشه کاری کرد ولی ما بازم تلاشمونو میکنیم...مگه نه!؟"
چاتای سرش را تکان داد اما آراس راضی نشد:"نکنه نمیخوایی خوب شی؟"
چاتای آهی کشید اما اخمهایش را باز نکرد.
"همونطور که گفتی موضوع من نیستم!من به وضعیتم عادت کردم و باهاش کنار اومدم ولی یا تو؟ اگر درمانی نباشه و من همینطور بمونم چی؟هنوزم میتونی با خوناشامی مثل من باشی؟!"
"دقیقاً موضوع همینه! تمام این مدت تو خودت بودی و چیزی عوض نشد تا حالا که...من دیگه رازتو میدونم و سوای درمان احتمالی و بخشش یا حتی
فراموش کردن گذشته،...با اینهمه تفاوت بینمون میتونیم مثل قبل ادامه بدیم؟!"
چاتای با ناامیدی نیشخند زد:"تا حالا که خوب بودیم!"
"آره اما حالا ..."
چاتای با دلگیری حرفش را برید:"دیگه نمیتونی یه خوناشام رو دوس داشته باشی!"
"جزاینکه یکی مثل خودش باشم"آراس لبخند مهربانی زد تا خیال او را راحت کند.
چاتای نتوانست باور کند:"میخوایی بگی...یعنی..."
آراس سرش را تکان داد و برای اطمینان دادن به او دست سردش را که خون رویش خشک شده بود گرفت :"شاید تند میرم شاید برای تصمیم گیری زوده ولی اگر مثل تو نباشم،درکت نکنم و پیشت نباشم پس چطور میتونم عاشقت باشم و باهات زندگی کنم؟"
چاتای شوکه و گیج به چشمان جدی آراس زل زد.چیزی که شنید فراتر از آنکه قابل قبول باشد زیبا بود.
"اما...اما تو تجربه کردی دیدی چقدر سخته...نتونستی...نمیتونی..."
"بار اول در مقابل کار انجام شده قرار گرفته بودم اما اینبار خودم میخوام! با دلیل و...هدف!"
چاتای دوباره اخم کرد:"هدف؟!"