همچون صدفِ مروارید باش یک افسانه هندی زیبا وجود دارد که می گ | کلیدِ روشنایی
همچون صدفِ مروارید باش
یک افسانه هندی زیبا وجود دارد که می گوید: «اگر زمانی که ستاره سوواتی در حال صعود است باران ببارد و قطره ای از باران در صدف بیفتد، آن قطره تبدیل به مروارید می شود.»
صدفها این را میدانند، بنابراین وقتی آن ستاره میدرخشد به سطح میآیند و منتظر میمانند تا آن قطرۀ گرانبهای باران را بگیرند.
هنگامی که یکی از این قطرهها در صدف می افتد، صدف به سرعت آن را می بندد و به ته دریا شیرجه میرود تا با صبر و حوصله قطره را به مروارید تبدیل کند.
ما باید همینطور باشیم: ابتدا بشنویم، سپس بفهمیم، و سپس، با رها کردن همه حواسپرتیها، ذهن خود را در برابر تأثیرات بیرونی ببندیم و خود را وقف کشف حقیقت درون خود کنیم.
این خطر وجود دارد که انرژیهایمان را با علاقمند شدن به یک ایده صرفاً به خاطر تازگی آن، و سپس رها کردن آن برای دیگری که جدیدتر است، تلف کنیم.
بر یک چیز تمرکز کنید، انجامش دهید و تا آن را به پایان نرساندهاید رهایش نکنید.
کسی که می تواند از «یک» ایده دیوانه شود، فقط اوست که میتواند نور را ببیند.
آنهایی که فقط ناخنکی به اینجا و بعد به آنجا میزنند، هرگز به چیزی نمی رسند.
ممکن است برای لحظهای برانگیخته شده و حس خوشایندی داشته باشند، اما در همان لحظه (یا به زودی) هم همه چیز به پایان میرسد.
آنها بردۀ دستان طبیعت خواهند بود و هرگز از حواس خود فراتر نخواهند رفت.