با در نظر گرفتن بحث بنیامین دربارۀ ایده به مثابۀ سنتز است که م | تز یازدهم
با در نظر گرفتن بحث بنیامین دربارۀ ایده به مثابۀ سنتز است که متوجه میشویم آدورنو به چیزی واحد در بنیامین و هگل حمله میکند: تصور امکان سنتز یا ترکیبی که ایدئولوژیک یا نوعی آشتی تحت اجبار نباشد. برای درک این موضوع باید بیش از هرچیز به سراغ نسبت میان فاهمه و عقل در هگل برویم. زیرا بخش عظیمی از بحثی که حول آدورنو و بنیامین و لوکاچ شکل گرفته دقیقاً به همین تمایز مربوط میشود. فاهمه در هگل نسبتی مستقیم با «امر منفی» دارد؛ فاهمه در قاب تفکر هگل تعینهایی متناهی و ثابتی فراهم میکند که مبتنی بر انتزاع و تمایزهایی سفت و سخت و صلباند، حال آنکه عقل تعینهای وحدتبخش نامتناهی پیش مینهد که مبتنی بر انضمامیتاند . فاهمه دوپارگی میان تز و آنتیتز را مبتنی بر نوعی ثبات مطلق درک میکند. از نظر هگل، فاهمه «قدرت محدودیت» است که در آن امر مطلق از دست میرود، حال آنکه عقل میل به فراروی از این دوپارگیهای ثابت دارد. اما این به هیچ وجه به معنای آن نیست که هگل گذر از فاهمه به عقل را نوعی گذار به مرحلۀ بالاتر میداند.