Get Mystery Box with random crypto!

#پارت‌واقعی‌رمان - شورتتو دربیار بده بهم. چشمم از تعجب گرد | قفل

#پارت‌واقعی‌رمان

- شورتتو دربیار بده بهم.

چشمم از تعجب گرد شد و لب زدم:
- این جا؟ جلوی مادرت؟

نیشخندی زد و گفت:
- مگه دنبال هیجان توی سک.س نبودی؟
درار شورتتو، پاهاتم باز کن از هم.

لب گزیدم و نگاهم چرخید سمت آشپز خونه ی اوپن که مادرش مشغول آماده سازی شام بود.

دامن پام بود، کم پاهام رو باز کردم و به سختی لباس زیرم رو پایین کشیدم و امیر علی گذاشت جیبش.

- حالا بیا بشین روی پام.

چرخیدم سمت آشپزخونه و با عجز نالیدم:
- مامانت میبینه.

دستم رو کشید و مجبورم کرد تا روی پاش بشینم.
- دامنتو بنداز رو پات، فکر میکنه عادی نشستی و نمی فهمه چه خبره؟!

نفس عمیقی کشیدم و زمزمه کردم:
- آخرش بااینهمه رابطه اگه حامله ام نکنی قطعا مامانت مچمونو میگیره.

دستش نشست دو طرف کمرم و پچ زد:
- یکم جا به جا شو، درست بشین روش.

لبم رو گاز گرفتم، کاری که می خواست انجام دادم و از لذت آه بلندی کشیدم.

- دارید چی کار می کنید بچه ها؟!

پسره دوست دخترشو آورده خونه و جلو مادرش رابطه دارن

https://t.me/joinchat/RTboDyKOp6s5OWJk

#مختص_به_بزرگسالان
آموزش صفر تا صد پوزیشن های جنسی در قالب رمان