Get Mystery Box with random crypto!

#وصله_ناجور_دل #پارت_۲۱۰ #فریبا_زلالی ذهنم بی اراده می پرد | وصله ناجور دل

#وصله_ناجور_دل
#پارت_۲۱۰
#فریبا_زلالی


ذهنم بی اراده می پرد و به سهیلا می رسد.

-تو چرا یه فرصت به سهیلا نمیدی.

پک عمیقی به سیگار خودش می زند.

-قضیه اون فرق می کنه صدف من اصلا اونو

بر می گردد به طرفم دود سیگارش را بیرون می دهد.

-یه سوال من برای تو مثل سهیلام

سیگار روشن توی دستم را به طرفش می گیرم دارم می روم خانه و نمی شود سیگار کشید مامان اگر بفهمد و مروراید خانه باشد زیادی وجه خوبی برایم نیست.

-تو برام مثل سهیلایی یعنی چه نمیدونم، ولی آره، مثل تو که سهیلا برات مهم نیست و حتی به ذهنت هم نمیاد که اون دختره اگه مارو کنار هم ببیینه چه قدر ناراحت میشه من هم ناراحتی و غمتو تو این یه مورد درک نمی کنم.

قفل ماشین زده می شود.کیفم را بر می دارم و پیاده می شوم.

گوشیم خودش را می کشد حوصله جواب دادن را ندارم. شاید مامان باشد و چیزی لازم داشته باشد.علی است تعجب می کنم از تولد دریا به این ور با من تماس نمی گرفت برای مروراید عکس می فرستاد و پیام می داد که می خواهد تماس بگیرد و اگر مروراید خانه است گوشی را به او بدهم ولی این طوری یهویی تماس نمی گرفت.جوابش را می دهم.

-بله

-سلام ، فکر کردم خونه ای گفتم تماس بگیرم دارم میام مروراید چیزی لازم نداره.

-سلام، توی پارکینگم سوار آسانسور بشم احتمالا قطع بشه، نمی دونم مروارید هم خونه است یا نه بهش میگم

-انگار خیلی خسته ای، چشات چرا پر شدن، صدف چیزی شده


-نه‌ بابا چیزی نشده ، چشام هم مال دود سیگاره