Get Mystery Box with random crypto!

#وصله_ناجور_دل #پارت-۲۲۱ #فریبا_زلالی کار امیر که تمام می ش | وصله ناجور دل

#وصله_ناجور_دل
#پارت-۲۲۱
#فریبا_زلالی


کار امیر که تمام می شود تازه شروع بحث در خانه ما است سهیل و سهیلا به هم می پرند و مامان که اصول اخلاقیش در تربیت فرزند به خطر افتاده مدام خودش را توبیخ می کند.

از این بحث و جدل چیزی نصیب ما یا سهیلا نمی شود باید حرف تلخ را همان اول زد که بعداً نگویی چرا نگفتم.


-ببین سهیلا من با دانسته های الانم میگم ، خواهر من حالا که تو میگی دست خودت نیست، نمی تونی ازش دل بکنی حداقل روزانه برای خودت چند کار یا آموزش، هر چیزی که دوست داری ردیف کن تا ذهنت زیاد درگیر نشه دوستهای جدیدت پیدا کن. خلاصش، خواهر من زندگی کن تا فردا و پس فردا شرمنده خودتو وجدانت نباشی.


در طول بحث اصلا مرا نگاه نمی کند این دختر کی اینقدر از من متنفر شد.
در حین حرف زدنم یا پوزخند می زد یا ادا در می آورد.


-من الان هم شرمنده خودم و وجدانم نیستم خیلی هم خوب دارم زندگی می کنم ، ولی یه سوال دارم به روح بابا قسمت میدم راستشو بگو، چه چراغ سبزی نشون امیر دادی که بعد طلاقت دیگه منو آدم حساب نمی کنه، قبلانها اینطوری نبود یعنی کشته مرده ام نبود ولی زنگ که میزدم حداقل جواب می داد.


قبلانها یعنی کی مگر اینها چه مدت هست که با هم رابطه دارند مامان را هاج واج نگاه می کنم اینکه توی روی من جرات پرسیدن این سوال را دارد یعنی مامان هم از رابطه شون خبر داشت. به طرف سهیل بر می گردم سرش را پایین می اندازد.حالا منظور سهیل را می فهمم که دیروز بهم گفت یک کاری بکن سهیلا از اینجا بره.


حالا می فهمم که عشق هم بلوغ می خواهد اینکه سهیلا حالا سینه جلو می دهد. و به من، به خاطر عشقش تهمت می زند عشق نیست از کمبودهای خودش است. اگر به حد کافی خودت را دوست داشته باشی دیگران هم چیزهای برای دوست داشتنت پیدا خواهند کرد. ولی اگر نتوانی خودت را آنطور که هستی قبول کنی تا ابد از دیگران ، عشقت، حتی خدایت نیز طلبکار هستی و این قرض هیچوقت به طریقی که تو دوست داری ادا نمی شود.