2021-07-18 15:24:44
نمیدانم دقیقا چند لحظه بعد از رفتنت ، بعد از آخرین نگاهت ، حتی دقیقا کدام ثانیه از نفس عمیق کشیدنت بعد از اینکه گفتی تمام شد، دیگر نه من مانده ام نه تو ،
نمیدانم کدام ثانیه از این واپسین ثانیه ها ، شریان هایم جریان خون را پس زدند ، و من به تلخ ترین حالت ممکن یخ زدم !
یخ زدم ،
تاب تکان دادن انگشتانم را برای صدا کردنت ندارم ، خون در وجودم یخ بسته است ، بی صدا ، آرام ،
دست هایم برای کنکاش کردن گرمی حضورت تکان نمیخورد ، چشم هایم از بعد از رفتنت رعد و برق میزنند ، طوفانی اند ؛
من در منجلاب التهاب این تنِ خسته و نمور و فکستنی ام ، تو را تو را صدا میزنم، اما انگار تک تک سلول های وجودم سکوت پیشه کرده اند ، تو از من فریاد نمی شوی که گوش عالم را کر کنی ، تو در من خفته ای ، خفه شده ای ، زور میزنم ، زور میزنم تو را فریاد کنم ، اما سکوت ، سکوت ، سکوت ،
درد دارم ، درد دارم شدید ، فجیع، فجیع درد دارد کالبد روحانی ام ،
یخ زده ام ! من التهاب حاصل از یخ زدگی چندین و چند ساعته ام !، که کم کم شروع میکند به فرسودن، به سوزاندن ، به از بین بردن ، من دارم از بین میروم !
التماس روح ترک خورده ام را می شنوم ،
جانی ندارم ،
به مانند یک لخته خونم که دارد آرام آرام دفع می شود ، ..
294 viewsMilo, 12:24