Get Mystery Box with random crypto!

یا شهدا 🍃

لوگوی کانال تلگرام yashohada — یا شهدا 🍃 ی
لوگوی کانال تلگرام yashohada — یا شهدا 🍃
آدرس کانال: @yashohada
دسته بندی ها: دین
زبان: فارسی
مشترکین: 5
توضیحات از کانال

شهادت یک مقامِ روحی‌ست
دنبالِ گلوله خوردن نباشید..!
🍃❤️🌱|
تنها راه شهادت، شهید بودن است⚘
#یاشهدا

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 25

2021-08-15 15:38:49 مشتاق دیدارت هستم
وقتی بوسه انفجار تو
تمام وجود مرا در خود محو می‌کند،
دود می‌کند،
و می‌سوزاند..!
چقدر این لحظه را دوست دارم
آه..!
چقدر این منظره زیباست
چقدر این لحظه را دوست دارم
در راه عشق جان دادن خیلی زیباست..!
خدایا!
۳۰سال برای این لحظه تلاش کردم
برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتاده‌ام،
زخم‌ها برداشته‌ام،
و واسطه‌ها فرستاده‌ام
چقدر این منظره زیباست
چقدر این لحظه را دوست دارم..!

#شهید_قاسم‌سلیمانی

@yashohada | #یاشهدا
4.1K views12:38
باز کردن / نظر دهید
2021-08-15 14:47:00
#شهيدي_كه_با_خدا_نقد_معامله_كرد!!

یک شهیدی بود به نام محمودرضا استادنظری. او و برادرش که دو برادر دو قلو بودند، در خانواده ای ثروتمند به دنیا آمده بودند، پدرشان می‌خواست که آن‌ها را در زمان جنگ به سوئد بفرستد ولی آن‌ها از دست پدر خود فرار کردند و به جبهه آمدند. یکی از آنها در یکی از عملیات ها زخمی شد و محمودرضا در دسته  یک گردان حمزه لشکر ۲۷ محمد رسول الله بود که شهید شد.

این بچه ۱۶ ساله در وصیت‌نامه خود نوشته بود: «خدایا شیطون با آدم نقد معامله می‌کنه می‌گه تو گناه کن و من همین الان مزش رو بهت می‌چشونم ولی تو نسیه معامله می‌کنی. می‌گی الان گناه نکن و پاداشش رو بعداً بهت می‌دم. خدایا بیا و این دفعه با من نقد معامله کن.» که البته این اتفاق هم افتاد و در عملیات بعدی شهید شد.

راوی: رزمنده دلاور حمید داودآبادی که در شانزده سالگی به جبهه رفت. (یکی از نویسندگان فعال در عرصه خاطره نگاری و تاریخ نگاری دفاع مقدس.)

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات

@yashohada | #یاشهدا
3.5K views11:47
باز کردن / نظر دهید
2021-08-15 14:46:44
『 ͜͡ 』

#هر_شب
لباس پدرش را بہ تن میڪند و مے خوابد
بلڪه بوے پدر
جواب دلتنگے هایش باشد...
حال و روز فرزندان شهداے مدافع حرم این چنین است

#محمد_مهدی_خیزاب

@yashohada | #یاشهدا
3.6K views11:46
باز کردن / نظر دهید
2021-08-15 14:46:18
شهادت فقط اجر کسانی است که جهاد می‌کنند.
محسن حججی، تابستانهایی را که ما اوقات فراغت و بیکاری می‌نامیمش، فصل جهاد می‌دانست و در روستاهای محروم برای روستاییان تلاش میکرد
#شهید_محسن_حججی

@yashohada | #یاشهدا
3.5K views11:46
باز کردن / نظر دهید
2021-08-15 14:45:46
فدای آن جوانانی که
در نمازِ ایثار
ازخون وضو گرفتند
و به علے‌اڪبر حسین
اقتدا کردند

#مدافعان_امنیت
#شهید_محسن_غلامی

#شهادت۱۳۹۸/۶/۷_مصادف با اول محرم

@yashohada | #یاشهدا
3.7K views11:45
باز کردن / نظر دهید
2021-08-15 14:45:23
رفته بودند جنوب.
توی فکه یکی از رفقایش مداحی می کرد و روضه می‌خواند.
یکدفعه روح‌الله بلند شد و گفت: سید رسیدی به گوشواره...
از رقیه بخون... از بیابون‌های داغ... پای برهنه... دست‌های سنگین دشمن...
می‌گفت و بلند بلند گریه می‌کرد.
از خود بی خود شده بود.
همه با دیدن حال روح‌الله به گریه افتادند.
عاشق حضرت رقیه(س) بود.

همین که شنیده بود تکفیری‌ها تا حرم حضرت رقیه(س) رسیده بودند، داشت دیوانه می‌شد.
‌حتی نمی‌تونست غذا بخوره.
می‌گفت: من نباید الان اینجا باشم و اون حرومی‌ها برسند نزدیک حرم حضرت رقیه.
من باید برم...

انقدر بی‌قراری کرد تا او را پذیرفتند.
آن هم به حضور .....
و با بهترین رفتن ها.....

شهید روح الله قربانی

@yashohada | #یاشهدا
3.9K views11:45
باز کردن / نظر دهید
2021-08-15 08:09:28


" شهدا و امام حسین (؏) " ...

نام فرمانده گردان موسی‌ بن جعفر (؏)
#کیومرث بود ، آن را به #حسین تغییر داد و گفت :

« از همه برادران خواهش می ‌ڪنم به من کیومرث نگویید بہ من حسین بگویید زیرا می‌خواهم حسین ‌وار زندگی کرده و حسین‌ وار به شهادت برسم »

#شهید_حسین_نوروزی_فر
#شهادت_عملیات_والفجر۸
#لبیڪ_یاحسیــن

@yashohada | #یاشهدا
5.6K views05:09
باز کردن / نظر دهید
2021-08-15 08:09:16
‍ ‍

"شهدا و امام حسین (ع) "...

مـداح خـوش صدا نداشتیـم ...
زیارت عاشـورای مهدیه لشڪر تعطیل شده بود، حاج‌قاسم صدام زد و گفت: پس زیارت عاشوراتون چے شد؟ قضیه رو براش گفتم، حرفـم رو برید، گفت: اینم شد دلیل!!! این حرفا اهمیتے نداره اصل اینه کہ توی جبهه اسلام عَلم زیارت عاشورا زمین نمونه و دیگه چیزی نگفت...

از اون به بعد هروقت مےاومد مهدیه تا مےدید معطل مداحیم بلندگو رو بر مےداشت و شروع مےڪرد: " الســلام‌علیــڪ یااباعبـــدالله ...

راوی : مهـدی صوفی


#سردارشهید_قاسم_میرحسینی
#لبیڪ_یاحسیــن

@yashohada | #یاشهدا
5.4K views05:09
باز کردن / نظر دهید
2021-08-15 08:08:10 گفتم: دارم‌ از استرس‌ می‌میرم..

گفت‌: یہ ‌ذڪر بهت‌ میگم‌ هر بار گیر ڪردی
بگو، من ‌خیلی ‌قبولش ‌دارم:
گره‌ی‌ڪار ِ‌منم‌ همین ‌باز ڪرد
(آخہ ‌خودشم‌ بہ‌ سختـی ‌اجازه‌ی ‌خروج ‌گرفت) گفتم: باشہ ‌داداش ‌بگو، گفت: تسبیح ‌داری؟

گفتم: آره، گفت: بگو
"الهی ‌بالرقیہ ‌سلام ‌الله ‌علیها"...

حتمـا ‌سہ‌ سـالہ‌‌ی‌ ارباب ‌نظر می‌ڪنہ،
منتظرتم و قطع‌ ڪردم‌
چشممو بستم‌‌ شروع‌ ڪردم:
الهی ‌بالرقیہ ‌سلام‌الله‌علیها
الهی ‌بالرقیہ‌ سلام‌الله‌علیها...

۱۰تا‌ نگفتم ‌ڪہ ‌‌یهو گفتن:
این ‌پنج ‌نفـر آخرین ‌لیستہ، بقیہ‌اش ‌فـردا
توجہ‌ نڪردم‌ همینجور ‌ذڪر می‌گفتم ڪہ ‌
یهو اسمم ‌رو خوندن، بغضم ‌ترڪید
با گریہ ‌رفتم‌ سمت ‌خونہ حاضر‌شم،
وقتی حسین رو دیدم ‌گفتم: درست‌شد..!
اشڪ ‌تو چشمش ‌حلقہ ‌زد‌ و گفت:
"الهی ‌بالرقیہ‌ سلام‌ الله ‌علیها"...

#شهیـدحسین‌معزغلامـی


@yashohada | #یاشهدا
5.3K views05:08
باز کردن / نظر دهید
2021-08-15 08:07:25 #وطن_ارزشش_را_داشت....

دو روز مانده به عملیات بدر به من خبر دادند که همسرم باردار است و وضعیت وخیمی دارد و در شرایط بسیار سختی به سر می‌برد؛ به من گفته بودند که همسرت شاید یک روز دیگر دوام بیاورد چرا که امکانات در دهدشت بسیار ضعیف بود و بر همین اساس بود که از فرمانده شهیدم، سردار شهید حمید طاهری مرخصی گرفتم و آن شهید والامقام با توجه به نزدیکی عملیات بدر تنها ۲۴ ساعت فرصت مرخصی به من داد.

حدود ساعت پنج بعد از ظهر از محل پادگان جفیر به سمت اهواز و از آن‌جا به طرف بهبهان حرکت کردم و ۱۰ صبح به منزل رسیدم. همسرم را به اورژانس دهدشت انتقال دادیم و از آن‌جا به گچساران، فرزندان دوقلو‌ی من نارس به دنیا آمدند و من هم دیگر وقتی نداشتم با همان آمبولانس به دهدشت برگشتم و فقط محاسبه می‌کردم که چگونه به اهواز با این وقت کم برگردم. تنها یک راه بیشتر نداشتم و آن هم....

....و آن هم استفاده از موتورسیکلت سنگین ۵۰۰ سی‌سی ایتالیایی بود که داشتم و با یک یا علی و بدون توجه به اصرار خانواده و بدون اینکه در طول ۲۴ ساعت گذشته غذایی خورده باشم به سمت اهواز حرکت کردم و ساعت پنج عصر به این شهر رسیدم. به محض رسیدن به مقر تاکتیکی تیپ در منطقه جفیر مشاهده کردم که تانک‌های‌مان به ستون و بافاصله در حال حرکت هستند و تانک من با فاصله ۵۰۰ متری جا مانده است که در یک چشم بر هم زدن پشت تانک تی ۵۵ خود پریدم و به سایر یگان‌های مربوطه تیپ زرهی ۷۲ محرم پیوستم.

خلاصه بگویم که عملیات پس از یک هفته به پایان رسید و هنگامی به مقر تاکتیکی پادگان جفیر رسیدیم، اولین کاری که کردم با تلفن به منزل یکی از بستگانم یعنی حاج حسین دانشی تماس گرفتم و جویای احوال همسر و فرزندانم شدم. مرحوم پدرم همان جا بود که گوشی را گرفت و گفت بابا قربانت بروم بچه‌ها ۲ روز بعد مردند و آن‌ها را در کارتنی گذاشتم و با خودروی عبوری به دهدشت آوردم و در روستا به خاک سپردم.

با این خاطره می‌خواستم به نسل‌های کنونی بگویم که در دفاع مقدس رزمندگان به تنها چیزی که فکر می‌کردند سربلندی ایران اسلامی بود و در این راه زن و فرزند و خانواده در مرتبه بعدی قرار داشتند.

خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حمید طاهری
راوی: سید تقی دریکان از اهالی روستای ضرغام‌آباد دهدشت استان کهکیلویه و بویراحمد
منبع: سایت کبنانیوز

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات

@yashohada | #یاشهدا
5.0K views05:07
باز کردن / نظر دهید