Get Mystery Box with random crypto!

💎 ذهن پویا 💎

لوگوی کانال تلگرام zehnpooya — 💎 ذهن پویا 💎 ذ
لوگوی کانال تلگرام zehnpooya — 💎 ذهن پویا 💎
آدرس کانال: @zehnpooya
دسته بندی ها: حقایق
زبان: فارسی
مشترکین: 20.46K
توضیحات از کانال

کانالی برای رشد اندیشه و آگاهی
و روانشناسی و موفقیت در کار و زندگی
ارسال نظرات
تبادل و تبلیغات :
Admin : @kankashezehn
⚘درخواست تبلیغات:
🍒 https://t.me/ U-KGEH6QZGmZOXdu
لینک کانال:
https://t.me/joinchat/AAAAAD6plCtp7zDCgURabQ

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 11

2023-05-11 19:38:27 https://t.me/manooketabam
1.2K views16:38
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 18:33:01 #تلنگر

ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺴﺮﯼ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﭘﺮپیچ ﻭ ﺧﻢ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺳﺨﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﻩ ﺳﻘﻮﻁ می کند ،
ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﺟﺎ ﻓﻮﺕ می کند ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮ ﺗﻮﺳﻂ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺍﻣﺪﺍﺩﯼ ﻧﺠﺎﺕ می یاﺑﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ داده می شود

ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﯾﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻪﻣﻼﻗﺎﺕ ﺍﻭ می رود، ﺑﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ می شود ﮐﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ، ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ!

ﺳﻮﺍﻝ:
ﺍﮔﺮ ﭘﺪﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺭﯾﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ؟!
چندثانیه فکر کنید سپس بخوانید؛

ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭﯼ ﭼﻨﮓ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻧﺪﺍﺭد!
ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﺪ؟!

ﺍﮔﺮ ﺗﻔﮑﺮ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦﺳﻮﺍﻝ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺭﺳﺖ می دادیم،
ﺑﻠﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺑﻮﺩ
ﻣﮕﺮ ﻓﻘﻂ یک ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﺎﺷﺪ؟!

ﺍﻣﺮﻭﺯه ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺳﯿﺮ ﺗﻔﮑﺮﺍﺕ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺗﻔﮑﺮ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﻧﯿﺴﺖ ...

«ﺗﻔﮑﺮ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺍﯼ می تواند ﺑﺎشد.»

@zehnpooya

.
1.2K views15:33
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 15:31:09 فرصت_جدید


به همسرم مأموریتی داده شد که به صحرای موجاوه در کالیفرنیا برود، او باید به سربازان تعلیم نظامی می داد.

برای اینکه نزدیک شوهرم باشم، همراه او رفتم! شوهرم را برای مانور به صحرا فرستادند و من در کلبه ای که در اختیارمان بود تنها ماندم. گرما حتی در سایه هم شدید بود، غیر از بومی های مکزیک که انگلیسی نمی دانستند همزبانی نداشتم. دائم باد می وزید و داغ بود.غذایی که می خوردم و هوایی که تنفس میکردم پر از شن بود.

به قدری ناراحت و افسرده بودم که نامه ای برای پدرم نوشتم و خبر دادم که به زودی برمیگردم چون تحمل اینجا یک دقیقه هم برایم مقدور نیست! پدرم نامه مرا فقط در دو سطر پاسخ داد ،که هرگز آنرا فراموش نمیکنم:

دو زندانی از یک پنجره در زندان به بیرون نگاه کردند یکی از آنها در چشم انداز خود گل و لای و جوی متعفن دید و دیگری وقتی نگاه کرد ستارگان درخشان در آسمان را.

آن دو سطر را بارها خواندم و خجالت زده شدم.

با بومیان طرح دوستی ریختم به صنایع دستی آنها ابراز علاقه کردم درباره درختان آن منطقه مطالعه کردم به تماشای غروب و جمع آوری گوش ماهی پرداختم و از کشف این دنیای جدید چنان به هیجان آمدم که کتاب "بازوهای درخشان" را تألیف کنم!

منبع: آئین زندگی ص 162

@zehnpooya


.
196 views12:31
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 12:52:01
عصبانیت یعنی:
تنبیه خود بخاطر اشتباه دیگران!

و کینه یعنی:
خوردن زهر برای کشتن دیگران!


@zehnpooya


.
437 views09:52
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 09:52:01 در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.
خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند. تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند ،
و بدین ترتیب همدیگررا حفظ کنند.

وقتی نزدیکتر بودند گرمتر می شدند ولی خارهایشان یکدیگررا زخمی
می کرد به همین خاطر تصمیم گرفتند ازهم دور شوند ولی به همین دلیل
از سرما یخ زده می مردند.

ازاین رو مجبور بودند برگزینند یا خارها ی دوستان را تحمل کنند، یا
نسلشان از روی زمین بر کنده شود.

دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که، با زخم های کوچکی
که همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آورد، زندگی کنند
چون گرمای وجود دیگری مهمتراست.

و این چنین توانستند زنده بمانند....


بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص
را گردهم می آورد ؛ بلکه آن است که هر فرد بیاموزد با معایب دیگران
کنارآید و محاسن آنان را تحسین نماید.



#ژان_پل_سارتر

@zehnpooya


.
626 views06:52
باز کردن / نظر دهید
2023-05-10 19:50:12
"
بسیاری از انسان های شکست خورده در زندگی،

مردمانی هستند که متوجه نبودند ,
چقدر به موفقیت نزدیک بودند،

زمانی که دلسرد شدند.

@zehnpooya


.
932 views16:50
باز کردن / نظر دهید
2023-05-10 17:49:01

در نیمه های سال تحصیلی معلّم کلاس به مدّت یک ماه به دلیل مشکلاتش کلاس را ترک کرد و معلّمی جدید موقّتاً به جای او آمد.
شروع به تدریس نمود و بعد، از چند دانش آموز شروع به پرسش در مورد درس کرد.
وقتی نوبت به یکی از دانش آموزان رسید و پاسخی اشتباه داد بقیه دانش آموزان شروع به خندیدن کردند و او را مسخره می کردند.

معلّم متوجّه شد که این دانش آموز از‌ ضریب هوشی و اعتماد بنفسی پایین برخوردار است و همواره توسّط همکلاسی هایش مورد تمسخر قرار می گیرد.
زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانش آموزان از کلاس خارج شدند معلّم آن دانش آموز را فراخواند و به او برگه ای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همان طور که نام خود را حفظ کرده آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچ کس در مورد این موضوع صحبت نکند.

در روز دوم معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد و از بچّه ها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند دستش را بالا ببرد.
هیچ کدام از دانش آموزان نتوانسته بود حفظ کند.
تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچّه ها بود.
بچّه ها از این که او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند.
معلّم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند.
در طول این یک ماه معلّم جدید هرروز همین کار را تکرار می کرد و از بچّه ها می خواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبّت قرار می داد.

کم کم نگاه هم کلاسی ها نسبت به آن دانش آموز تغییر کرد. دیگر کسی او را مسخره نمی کرد.
آن دانش آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره معلّم سابقش "خنگ " می نامید نیست.

به خاطر اعتماد بنفسی که آن معلّم دلسوز به او داد، دانش آموز تمام تلاش خود را می کرد که همواره آن احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند.
دیگر نمی خواست مانند گذشته موجودی بی اهمّیّت باشد.
آن سال با معدّلی خوب قبول شد.
به کلاس های بالاتر رفت.
در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد.

مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خود را گرفت و هم اکنون پدر پیوند کبد جهان است.

بله او کسی نیست جز دکتر ملک حسینی ...
این قصه را دکتر ملک حسینی در کتاب زندگانی خود و برای قدردانی از آن معلّم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود؛ نوشته است.

انسان ها دو نوعند: نوع اوّل کلید خیر هستند.
دستت را می گیرند و به تو در بهتر شدنت کمک می کنند. به تو احساس ارزشمند بودن می دهند .

نوع دوم انسان هایی هستند که با دیدن اوّلین شکستِ شخص، حس بی ارزشی و بد شانس بودن را به او منتقل می کنند.

@zehnpooya


.
982 views14:49
باز کردن / نظر دهید
2023-05-10 15:48:01 بسیاری از مردم به هنگام گفتگو کلماتی مخرب را ادا میکنند مثل : مریضم، ورشکست شدم ،جانم به لبم رسید ، بد شانسم و ...

به یاد داشته باشید ،از سخنان تو ،بر تو حکم خواهد شد.

کلامتان بی اثر باز نخواهد گشت و آنچه را برزبان رانده اید به جا خواهید آورد.

#فلورانس_اسکاول_شین

@zehnpooya


.
944 views12:48
باز کردن / نظر دهید
2023-05-10 10:12:13 ما بذر هستيم اما اگر بذر بميريم
ناكام خواهيم مرد.
بايد تبديل به گل شويم و رايحه
دلنوازمان را بپراكنيم.
فقط در اينصورت كامروا می شويم.
یک درخت آنگاه به كامروايی می رسد
كه شكوفا شود.
آنگاه كه بهار از راه می رسد و درخت،
وجود خود را به رنگ‌های زيبا،
بوهای دلنواز، نشاط و طراوت می شكوفاند.
آنگاه كه درخت در باد و خورشيد
به رقص در آيد به كامروايی می رسد.

فراز تو بلند تر از هيماليا و ژرفای
تو ژرف تر از اقيانوس آرام است.
و آنگاه كه از فراز و ژرفای خود آگاه
شوی، زندگی ات سراسر شكرگزاری می شود.

هستی چيزهای زيادی به تو بخشيده است.
هستی تمام آفرينش های خود را در
وجود تو نهاده و تو را بسيار ثروتمند
ساخته است
ثروتی بی پايان...
و ما همچنان بسان گدايان زندگی می كنيم.
راه رهروی به تو نشان می دهد
كه تو نه يک گدا، بلكه يک پادشاهی.

@zehnpooya

.

.
1.1K views07:12
باز کردن / نظر دهید
2023-05-09 19:29:01 برای محافظت کردن از انرژی و روح خود :
اشکالی ندارد به یک تماس پاسخ ندهید
اشکالی ندارد که نظر خود را تغییر دهید
اشکالی ندارد که بخواهید تنها باشید
اشکالی ندارد که یک روز را مرخصی بگیرید
اشکالی ندارد که برای مدتی کاری انجام ندهید
اشکالی ندارد که بخواهید برای مدتی از محیط کار فاصله بگیرید.
اشکالی ندارد “نه” بگویید
اشکالی ندارد بابت مشکل خود “صحبت” کنید
اشکالی ندارد “رها” کنید
زیرا شما لایق آرامش و عشق هستید
و نیاز هست که جاری باشید.

@zehnpooya


.
1.3K views16:29
باز کردن / نظر دهید