Get Mystery Box with random crypto!

زمستان

لوگوی کانال تلگرام zemesstaaan — زمستان ز
لوگوی کانال تلگرام zemesstaaan — زمستان
آدرس کانال: @zemesstaaan
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 12.52K
توضیحات از کانال

https://www.instagram.com/manijenia
آدرس صفحه اینستاگرام
تماس با ادمین و مدیر کانال @manijenia

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 65

2022-05-28 08:51:49 هیچ روزی تکرار نمی‌شود
دوشب شبیه هم نیست
دو بوسه یکی نیستند
نگاه قبلی مثل نگاه بعدی نیست

دیروز، وقتی کسی در حضور من
اسم تو را بلند گفت
طوری شدم، که انگار گل رزی از پنجره‌ی باز
به اتاق افتاده باشد


هیچ‌چیز دوبار اتفاق نمی‌افتد/
ویسواوا شیمبورسکا

@zemesstaaan
2.2K views05:51
باز کردن / نظر دهید
2022-05-28 08:49:57
روزی که کمترین سرود ،
بوسه است !
و هر انسان برای هر انسان برادری ست !
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند .
قفل،افسانه یی‌ست 
و قلب ، برای زندگی بس است... !

#احمد_شاملو

@zemesstaaan
2.3K views05:49
باز کردن / نظر دهید
2022-05-27 09:48:27 کیستی که من
اینگونه به اعتماد نام خود را
با تو می گویم…
کلید قلبم را در دستانت می گذارم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و سربر شانه‌ی تو
اینچنین آرام به خواب می روم؟
کیستی که من
اینگونه به جد در دیار رویاهای خویش
با تو درنگ می کنم؟!!
کیستی که من
جز او نمی بینم و نمی یابم ؟!!
دریای پشت کدام پنجره ای؟
که اینگونه شایدهایم را گرفته ای
زندگی را دوباره جاری نموده ای
پر شور زیبا و روان

#احمد_شاملو

@zemesstaaan
3.2K views06:48
باز کردن / نظر دهید
2022-05-27 09:06:28
از درون شب تار
می‌شکوفد گل صبح
خنده بر لب، گل خورشید کند
جلوه بر کوه بلند

نیست تردید زمستان گذرد
وز پی‌اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی‌گمان می‌آید

#سعید_سلطانپور



@zemesstaaan
3.4K viewsedited  06:06
باز کردن / نظر دهید
2022-05-25 04:03:51
خمار صد شبه دارم، شراب‌خانه کجاست....

#حافظ
@zemesstaaan
789 views01:03
باز کردن / نظر دهید
2022-05-25 04:03:03
روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده
دستار گرو کرده بیزار ز سجاده

من مست و حریفم مست زلف خوش او در دست
احسنت زهی شاهد شاباش زهی باده

لب نیز شده مستک گم کرده ره بوسه
من مستک و لب مستک و آن بوسه قواده

این دلبر پرفتنه با جمله دستان‌ها
خوش خفته و جمله شب این عشرت آماده

این صورت‌ها جمله از پرتو او باشد
و آن روح قدس پاک است از صورت‌ها ساده

شمس الحق تبریزی شرحی است مر این‌ها را
آن خسرو روحانی شاهنشه شه زاده

#مولانا

@zemesstaaan
781 views01:03
باز کردن / نظر دهید
2022-05-25 04:01:31 با چشم‌ها
ز حیرتِ این صبحِ نابجای
خشکیده بر دریچه‌ی خورشیدِ چارتاق
بر تارکِ سپیده‌ی این روزِ پابه‌زای،
دستانِ بسته‌ام را
آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.
فریاد برکشیدم:
«ــ اینک
چراغ معجزه
مَردُم!
تشخیصِ نیم‌شب را از فجر
در چشم‌های کوردلی‌تان
سویی به جای اگر
مانده‌ست آن‌قدر،
تا
از
کیسه‌تان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمانِ شب
پروازِ آفتاب را !
با گوش‌های ناشنوایی‌تان
این طُرفه بشنوید:
در نیم‌پرده‌ی شب
آوازِ آفتاب را!»
«ــ دیدیم
(گفتند خلق، نیمی)
پروازِ روشنش را. آری!»
نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند:
«ــ با گوشِ جان شنیدیم
آوازِ روشنش را!»
باری
من با دهانِ حیرت گفتم:
«ــ ای یاوه
یاوه
یاوه،
خلایق!
مستید و منگ؟
یا به تظاهر
تزویر می‌کنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تایبید و پاک و مسلمان
نماز را
از چاوشان نیامده بانگی!»

هر گاوگَندچاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:
«ــ این گول بین که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل می‌طلبد.»
توفانِ خنده‌ها…
«ــ خورشید را گذاشته،
می‌خواهد
با اتکا به ساعتِ شماطه‌دارِ خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نیمه نیز برنگذشته‌ست.»
توفانِ خنده‌ها…
من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیرِ آتش در جانم
پیچید.
سرتاسرِ وجودِ مرا
گویی
چیزی به هم فشرد
تا قطره‌یی به تفتگیِ خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخیِ تمامیِ دریاها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتِشان بود
احساسِ واقعیتِشان بود.
با نور و گرمی‌اش
مفهومِ بی‌ریای رفاقت بود
با تابناکی‌اش
مفهومِ بی‌فریبِ صداقت بود.

(ای کاش می‌توانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی‌دریغ باشند
در دردها و شادی‌هاشان
حتا
با نانِ خشکِشان. ــ
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.)

افسوس!
آفتاب
مفهومِ بی‌دریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتاب‌گونه‌یی
آنان را
اینگونه
دل
فریفته بودند!

ای کاش می‌توانستم
خونِ رگانِ خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.
ای کاش می‌توانستم
ــ یک لحظه می‌توانستم ای کاش ــ
بر شانه‌های خود بنشانم
این خلقِ بی‌شمار را،
گردِ حبابِ خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
می‌توانستم!

#احمد_شاملو


@zemesstaaan
737 views01:01
باز کردن / نظر دهید
2022-05-25 03:54:14
در پیش بی دردان چرا

فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل

با یار صاحبدل کنم




#رهى_معیری


@zemesstaaan
742 views00:54
باز کردن / نظر دهید