آدرس کانال:
دسته بندی ها:
روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین:
4.00K
توضیحات از کانال
من روانپزشک هستم. قسمتهایی از كتابهایی كه میخوانم را همرسان میکنم و برايشان پینوشت مینويسم. تلفن تماس برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
@HafezB
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
0
4 stars
1
3 stars
0
2 stars
2
1 stars
0
آخرین پیام ها 148
2021-04-26 23:18:00
سرنوشت پر از بغض و کینه است، اما دیگرنه تا این حد. مامان را ببینید. عاقبت چه چیز من را از شر او خلاص کرد. گاهی در جواب دادن به این سؤال در میمانم. شاید زنده به گورش کردند، که اگر این کار را کرده باشند، تعجب نمیکنم. آه، سلیطهی پیر، سهم خوبی به من داد، او با آن ژنهای کثیف و تسخیرناپذیرش. از همان موقع که بچه تخسی بودم، سرتاسر پوستم پوشیده از جوش و کورک بود، و این جوش و کورکها چه پدری که از من درنیاوردند! قلب میتپد، و چه تپشی. این که میزنای هایم - نه، در این باره حتا یک کلمه هم نمی گویم. و پوشینهها. و مثانه. و مجرای ادرار. و حشفه. سانتاماریا. نمیتوانم ادرار کنم، باور کنید، قول شرف میدهم، مثل جنتلمنهای واقعی. اما حشفهام، آن پوست، یک کلام میگویم، ادرار از آن نشت میکند، روز و شب، دست کم من فکر میکنم ادرار است، بوی کلیه میدهد. این دیگر چیست، فکر می کردم قوهی بویاییام را از دست دادهام. آیا در این شرایط میتوان از ادرار کردن حرف زد؟ مزخرف است! و همین طور عرقم، و خیلی عرق میکنم، بوی عجیبی دارد. به گمانم در آب دهانم هم راه یافته، و خدا میداند که مدام آب دهانم جمع میشود. چطور عمل دفع را انجام میدهم، مسلما اورهی زیاد من را نمیکشد. اگر در دنیا عدالتی وجود داشت، من را هم زنده به گور میکردند، با یأس تمام. و این فهرست نقاط ضعفم را هرگز ارائه نخواهم کرد، از ترس این که مبادا کارم را تمام کند، شاید روزی این کار را انجام بدهم، وقتی که زمان مناسب برای ارائه فهرست داشته های شخصی ام فرا برسد.
(مالوی، بکت، سمی)
پ.ن: یاد مراجعانی افتادم که دردهای "روانتنی" یا سایکوسوماتیک دارن. دردهای جسمی که اصلا منشا جسمی ندارن. من اصلا نمیتونم تصور کنم روانپزشکی در دنیا وجود داشته باشه که عمیقا از کار کردن با این مراجعان لذت ببره! برای من سختترین مراجعان، اینها هستن. اونایی که یه باد از گوش چپشون وارد میشه و تو سرشون میپیچه و از گردن میاد پایین و میپیچه تو شکمشون و باعث سوزش ادرار و درد کلیه میشه و بعد دوباره برمیگرده بالا و از گوش راست خارج میشه! من همیشه تظاهر میکنم که با جدیت به حرفهاشون گوش میدم ولی هیچ وقت نتونستم از کشف این مراجعان لذت ببرم. لذت رو ولش کن، حتی نتونستم باهاشون عمیقا همدلی کنم. اگه یه روز یه دونه از این مراجعان به تور من بخوره، تا شب برام کافیه!
@hafezbajoghli
218 viewsHafez, 20:18
2021-04-26 22:51:19
حتا یک کلمه، حتا یک کلمه هم در مورد بحران هایی که به جانم افتاد، وجودم را چلاند و عاقبت خرابم کرد، با بزرگواری، اما بدون کمک عملی، حتا یک کلام هم به زبان نیاوردم. و سرم را لای کتم فرو بردم، تا خس خس زشت خفگی را همان جا خاموش کنم، یا حداقل این طور وانمود کنم که این سر و صداها فقط به خاطر این است که ناگهان سرفهام گرفته، سرفهای که در سرتاسر جهان قابل قبول است و تنها عیبش این است که آدم را مستحق دلسوزی جلوه میدهد.
(مالوی، بکت، سمی)
پ.ن: پدر و مادر ها در بیشتر موارد نمیفهمن واقعا پشت اشکهای فرزندشون چیه. درمانگرها هم نمیفهمن. مراجعان نسبت به خیلی از دردها، درمانگرشون رو نامحرم میدونن. آدم دردش رو به کی میتونه بگه؟! اصلا مگه درد گفتنیه؟! من الان یهویی کشف کردم عبث ترین کار دنیا رواندرمانیه. از مراجع انتظار داریم دردهاش رو بگه! دردهایی که قابل گفتن باشن که درد نیستن. مراجعان رواندرمانی، درمانگرهاشون رو سر کار میذارن. فقط درد الکیها رو میگن. درد واقعی ها رو نمیگن. درمانگر معنی واقعی اشکهای مراجع رو نمیفهمه. ولی این جوریا هم نیست. رواندرمانی خیلی کار مهم و خوبیه به خدا! پول رواندرمانی از شیر مادر حلالتره!
@hafezbajoghli
251 viewsHafez, 19:51
2021-04-26 21:50:57
از جیب راست پالتوام سنگی بر میدارم، میمکمش، دیگر نمیمکمش، بعد آن را در جیب چپ پالتوام می گذارم، همان جیب خالی از سنگ. از جیب راست پالتوام سنگی دیگر برمیدارم، میمکمش و آن را در جیب چپ پالتوام می گذارم. و همین طور ادامه میدهم تا وقتی که جیب راست پالتوام (صرف نظر از محتویات معمول و گاه و بی گاهش) خالی شود و شش سنگی که تازه، یکی بعد از دیگری، مکیدهام همگی در جیب چپ پالتوام قرار گیرند. بعد درنگ میکنم، و تمرکز میکنم، مبادا کل کار را خراب کنم، و بعد به سراغ جيب راست پالتوام میروم، جیبی که در آن هیچ سنگی باقی نمانده، پنج سنگ در جیب راست شلوارم، که آنها را با پنج سنگ جیب چپ شلوارم جابجا میکنم، و بعد آنها را با شش سنگ جیب چپ پالتوام جابجا میکنم. پس در این مرحله، جیب چپ پالتوام دوباره خالی از سنگ است، حال آن که جیب راست پالتوام دوباره پر و پیمان شده است، و آن هم به شیوهی صحیح، یعنی پراز سنگهایی غیر از آن سنگها که در این دور اخیر مکیدهام. به این ترتیب، شروع میکنم به مکیدن همین سنگ های دیگر، یکی بعد از دیگری، و حین انجام این کار، آنها را به جیب چپ پالتوام منتقل میکنم، و تا حدی که در این نوع کارها میتوان مطمئن بود، کاملا مطمئنم که سنگهایی که الان میمکم، با سنگ هایی که چند لحظه پیش میمکیدم یکی نیست، بلکه سنگ های دیگری است. و وقتی جیب راست پالتوام دوباره خالی از سنگ میشود، و پنج سنگی که تازه مکیدهام، همگی بدون استثناء در جیب چپ پالتوام جمع می شوند، همان روند توزیع مجدد یک لحظه قبل را از سر میگیرم، یا شاید روند توزیع مجدد مشابهی را، یعنی انتقال سنگها به جیب راست پالتوام، که دوباره قابل استفاده شده، پنج سنگ در جیب راست شلوارم، که آنها را با شش سنگ در جیب چپ شلوارم جابجا میکنم، و آنها را با پنج سنگ جیب چپ پالتوام جابجا میکنم. و حالا آماده ام تا دوباره از نو شروع کنم. آیا مجبورم ادامه بدهم؟ نه، چون روشن است که بعد از سری بعدی، یعنی سری مکیدنها و جابجا کردن ها، به همان جایی می رسم که کار را از آن شروع کردم، یعنی همان شش سنگ نخست در جیب تدارکاتی، و پنج سنگ بعدی در جیب راست شلوار کهنه و بوگندویم و سرانجام آخرین پنج سنگ در جیب چپ همان شلوار، و شانزده سنگم را هر کدام دست کم یک بار و با توالیای بی عیب و نقص میمکم، حتا یک کدامشان را دو بار نمیمکم، و حتا یک کدامشان هم باقی نمیماند که نمکیده باشم. این عین حقیقت است که در دور بعد نمیتوانم چندان امیدوار باشم که سنگهایم را به همان ترتیب دفعه اول بمکم، و این که در بدترین حالت، برای مثال، مورد اول، هفتم و دوازدهم از چرخه اول ممکن است مشابه مورد ششم، یازدهم و شانزدهم از چرخه دوم باشند. اما این کم و کاستیای بود که گریزی از آن نداشتم. و اگر این امکان وجود داشت که در مجموع چرخهها بی نظمی و اغتشاش مطلق حاکم شود، دست کم در هر چرخهی واحد و مجزا می توانستم خاطرجمع باشم، دست کم تا آن جا که در چنین فرآیندهایی امکان داشت، می توانستم خاطرجمع باشم...
(مالوی، بکت، سمی)
پ.ن: دقت، جدیت، وسواس، و تعهد مالوی در جابه جا کردن سنگها در جیب شلوار و مکیدن یک به یک آنها را میبینید؟ این قسمت نه سمبولیک است، نه نویسنده قصد دارد پیام خاصی را به مخاطب القا کند. واقعا مالوی تا این اندازه سنگها، ردیف قرار دادن آنها در جیب، و مکیدن تک تک آنها را جدی گرفتهاست. به نظرتان عجیب است؟! واقعا عجیب است؟! یه نگاهی به چرت و پرت هایی که خودتون توی زندگیتون جدی گرفتید بکنید لطفا! خوندن این قسمت از کتاب واقعا خسته کننده است. قبول دارم خیلی مزخرف و خسته کننده است. ولی بهتر از این نمیشد نکبت زندگی تکراری و خستهکنندهی خودمون یادمون بیاد. ادبیات واقعی اصلا نباید قشنگ باشه. اتفاقا ادبیات واقعی باید بی مزه و آشغال و نکبتی باشه، درست مثل زندگی تک تک ما. بله تک تک ما. منظورم خود شما هم هست! اتفاقا منظورم بیشتر خود شما بود! بغل دستیت نه، خود شما. آره همونی که سرت رو زیر انداختی. پاشو بیا پای تخته
@hafezbajoghli
295 viewsHafez, 18:50
2021-04-26 20:10:40
انگار عاشق توده شدن روی همدیگرند، میبینم که دستان من نیستند، کمتر از همیشه به من تعلق دارند، بازویی ندارم، یک جفتند، با شمد بازی میکنند، شاید بازی عشق، شاید سعی میکنند روی همدیگر بخزند، یکی روی دیگری. اما دوامی ندارد، آنها را برمیگردانم، آهسته آهسته، به سوی خودم، وقت استراحت است. و در مورد پاهایم نیز همین طور است، گاهی آنها را پای تخت میبینم، یکی با انگشت، و دیگری بی انگشت.
(مالوی، بکت، سمی)
پ.ن: برای من بارها پیش اومده که برای لحظاتی حس کردم دستهام مال خودم نیستن ولی تا حالا این حس رو در مورد پاهام نداشتم. شما چطور؟ تجربهی مشابه داشتهاید؟
@hafezbajoghli
343 viewsHafez, 17:10
2021-04-26 12:03:52
داروهای ضدافسردگی- همان طور که از اسمشان پیداست- فقط افسردگی را برطرف میکنند، اما "شادیآور" نیستند. انتظار شاد شدن از این داروها نداشته باشید. این داروها فقط افکار مزاحم و منفی را کم میکنند و خلق را در حد نرمال بالا میآورند. این شرایط زمینهی مساعدی را فراهم میکند که خودتان با تغییرات مثبتی که در سبک زندگیتان میدهید، شادی و احساس خوب را پیدا کنید. در صورتیکه بخواهید شادی زیاد را صرفا با دارو تجربه کنید پیشنهاد من اعتیاد به مواد روانگردان است. البته من در مورد عوارض طولانی مدت جسمی و روانی آنها مسوولیتی قبول نمیکنم. اما اثرات شادیبخش لحظهای آنها را تضمین میکنم.
@hafezbajoghli
246 viewsHafez, 09:03
2021-04-25 23:34:32
من یه کشفی کردم!
وقتی کسی به مامانش میگه "مادر من"، حتما داره یه گلایه و انتقادی از مادرش میکنه. تمام جملاتی که با "مادر من" شروع میشن جملات شکایتآمیز هستن.
@hafezbajoghli
411 viewsHafez, 20:34
2021-04-25 22:54:45
در بخش "پری فرونتال" لوب فرونتال (پیشانی) که کانون "وجدان" است، مسیر پیامهای مغز منطق، سیستم جستوجو گر پاداش-لذت، مغز غریزی، پیامهای بویایی و عشق و مغز عواطف با همدیگر ادغام میشوند و ماحصل این ادغام "تصمیمگیری" است.
(کلاس درس نوروساینس، دکتر موسی تقیپور، جراح مغز و اعصاب و استاد دانشگاه علوم پزشکی شیراز)
@hafezbajoghli
451 viewsHafez, 19:54