2023-06-05 13:32:00
هــو
۱۲۱
#گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّسسرّهالعزیز
جلد هفتم - قسمت ۱۱۱ (صفحه ۱)
موضوع: عُرفایی که شعر هم میگفتند، هدفشان شعر گفتن نبود - در مورد اشعار عرفایی که هر کدامشان حالات و درجات مختلفی دارند - بنابه احترام آن امری که به تو میکنند و برای خاطر آن امر، کار را انجام بده - تشخیص تقدّم و تأخّر کارها - تشخیص بین خوب و خوبتر و بین بد و بدتر.
صبح شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۰ شمسی (جلسه برادران ایمانی)
بسمالله الرّحمن الرّحیم
ما این عرفایی که شعر هم گفتند، انتخاب میکنیم که مثلاً اشعارشان خوانده بشود. اینها عارف هستند، شعر اسباببازیشان است، مثل اینکه خیلیها تسبیح میگردانند، عادت دارند روی بازی تسبیح را میچرخانند. اینها از شعر همینطوری استفاده میکنند، بهقول مولوی میگوید:
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من
اینها البتّه هدفشان شعر گفتن نیست. واِلّا خودشان در مقامات علمی، در واقع علم عرفان خودشان مشغول بودند، مثلاً عطّار به طبابت مشغول بود، آنوقتها دوا و طبیب با هم بودند، یکی بود. عطّار میگوید:
به داروخانه پانصد شخص بودند
که در هر روز نبضم مینمودند
این شغلش بود ولی درویشی یا شعر گفتن شغلش نبود منتها حالتی برایش حاصل شد که این شغل را که داشت، مزاحم خودش میدانست، چندان به آن توجّهی نکرد. مثلاً حرفِ یک درویشی چطور در عطّار اثر کرد؟ یک درویشی آمده بود مراجعۀ طبّی به عطّار داشت یک حرفی زد، حالا جزئیات داستانش لازم نیست که عطّار گفت: تو که درویشی و میگویی به دنیا توجّهی ندارم، پس چطوری پسفردا خواهی مرد؟ و چطوری میخواهی همۀ اینها را رها کنی، بروی؟ درویش از او پرسید: میخواهی ببینی چطوری خواهم رفت؟ حالا عطّار اشاره کرد یا نکرد که یعنی «بله». دراز کشید شهادتین گفت و رفت. همین حرف درویش و همین حالت، چنان در او اثر کرد که عوض شد. حالا این شخص وقتی شعر بگوید یعنی همین داستان و آن حالتش را تا اندازهای که میشود به زبان آورد، بخواهد بگوید، به شعر هم اگر گفت، بیشتر اثر میکند یعنی یک نظم خاص دارد.
همۀ عرفا، بیشتر اشعارشان، از همین قبیل است. اینها هرکدامشان، هم حالات مختلفی دارند و هم در درجات مختلفی هستند، راهشان یک چیز است. آنجایی که خداوند مصلحت بداند که میفرماید همۀ راهها یکی است. آن مَثل هم که در بهاصطلاح تربیتهای غربی گفته شده و در ایران متداول شده که میگویند همۀ راهها به رم ختم میشود. رم مرکز پایتخت بود، میگفتند یعنی همۀ اقدامات، همۀ چیزها وصلش به رم است، در اختیار آن است. حالا آن هم که در همان راه سلوکش کار کند، جلو برود، میفهمد که همۀ راهها به یک جا ختم میشود.
فرض کنید کسی میخواهد از اینجا به عتبات برود. یک نفر با هواپیما میرود، یکی با اتوبوس میرود، یکی از راه زمین میرود، یکی از راه کشتی میرود. اینکه از اینجا، از راه زمینی به کرمانشاه میرود و از آنطرف میرود، از این بپرسند یعنی خودش هم فکر میکند، دارد به عتبات، زیارت میرود. آن شیعهای هم که از قفقاز راه افتاده از آنطرف میرود، نه این از آن خبر دارد، نه آن از این یا کسی از موصل و اینها میرود. این یکی که از اینجا میرود فصل زمستان است، باید پوستین بردارد، همۀ وسایل زمستانی را بردارد. توصیه میکنند، پوستین بردار، کفشت گرم باشد، جوراب پشمی داشته باشی، چهکار کنی! همین سفارش را به آن کسی که از آفریقا دارد میرود، اگر کمفهم باشد و بگوید، عصبانی میشود میگوید این حرفها چیست که میزنی؟! در این هوای گرم من پوستین بردارم؟! اینکه به این شخص میگویند، ولو هم یک دستوری به تو دادند، درست نفهمیدی. چرا؟ چون با وضع خودت قیاس کردی. داد و بیداد نکن که آی! این حرفها چیست که میزنی؟! پوستین به چه درد من میخورد؟! تو پوستین را بردار. نه برای اینکه خودت لازم داری، برای اینکه یکی به تو گفته پوستین بردار. راه میافتی یک وقت مثل گردش روزگار چنان سرما میشود، پوستین را لازم داری، آنوقت میفهمی ولی بههرجهت همهشان به یک راه است. این شعری که اینجا فهمش آسان میشود، میگوید:
هیچ کافر را به خواری منگرید
چون مسلمان مردنش باشد امید
خبرگزاری #مهرتابنده
t.me/MehrTabandeh
instagram.com/MehrTabandeh
1.5K views10:32