Get Mystery Box with random crypto!

ڪانال رسمے شهید حاج حمید سیاهڪالے مرادے

لوگوی کانال تلگرام modafehhh — ڪانال رسمے شهید حاج حمید سیاهڪالے مرادے ڪ
لوگوی کانال تلگرام modafehhh — ڪانال رسمے شهید حاج حمید سیاهڪالے مرادے
آدرس کانال: @modafehhh
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.16K
توضیحات از کانال

کانال‌رسمی‌شهیدمدافع‌حرم‌حمیدسیاهکالی‌مرادی
شهید شاخص سال۱۳۹۹
" بانظارت‌خانواده‌شهید "
❣️یادت باشد❣️
🌸⃟اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج⃟🌸
کانال ایتا:
https://eitaa.com/modafehh
خادم کانال: @gollnazi

Ratings & Reviews

4.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 148

2021-09-27 10:01:17
172 views07:01
باز کردن / نظر دهید
2021-09-27 10:01:13
166 views07:01
باز کردن / نظر دهید
2021-09-27 09:31:51 گلزار شهدای استان قزوین
165 views06:31
باز کردن / نظر دهید
2021-09-27 09:31:33
168 views06:31
باز کردن / نظر دهید
2021-09-27 09:30:05
# قرار صبحگاه
دعای عهد
@modafehhh
178 views06:30
باز کردن / نظر دهید
2021-09-26 22:30:06
# قرارشبانه ...
زیارت نامه شهدا

@modafehhh
200 views19:30
باز کردن / نظر دهید
2021-09-26 21:30:07
•┄❁ #قرار‌_شبانہ ❁┄•

فرستـادن پنج #صلواتــ
هدیه محضر حضرت زهرا (س)وامام مجتبی(ع)
به نیابت
#شهید_حمید- سیاهکالی - مرادی


@modafehhh
213 views18:30
باز کردن / نظر دهید
2021-09-26 20:11:01



༻﷽༺

#پـارٺ_هفتاد

_زنداداش شب میرید خونه ی پدرتون؟

زنداداش را گفت تا دهان ببندد! آیه
برایش حریم برادرش بود؛ سیدمحمد
نگاه به حریم برادرش نداشت...

در راه خانه ی حاج علی بودند. ارمیا
ماشین حاج علی را میراند و آیه در
صندلی عقب جای گرفته بود. رها با
مردش همراه شده بود.

صدرا: روز سختی داشتی!
_برای همه سخت بود، بهخصوص آیه!
_خیلی مقاومه!
_کمرش خم شده!
_دیدم نشسته نماز خوند.
_کاری که هرگز نکرده بود، حتی وقتی
پاش شکسته بود!

_تو خوبی؟
_من خوبم آقا!
_چرا بهم میگی آقا؟اونم الان که همدیگه
رو بیشتر شناختیم.

_من جایگاهمو فراموش نکردم! من
خونبسم!
صدرا کلافه شد:
_بسه رها! همهش تکرارش نکن! من
موافق این کار نبودم،فقط قبول کردم که
تو زن عموم نشی.

_من از شما ممنونم.

تلفن صدرا زنگ خورد. از صبح رویا
چندباری تماس گرفته بود که رد تماس
کرده بود. خدا رحم کند...

صدرا تماس را برقرار کرد و صدای رویا
درون ماشین پخش شد:

_هیچ معلومه تو کجایی؟ چرا از صبح رد
تماسم می کردی؟

_جایی بودم نمیتونستم باهات صحبت
کنم!
_مامانت گفت با اون دختره رفتی قم!
دختره توروهم مثل خودش امل کرده؟

تو گفتی که چیزی بینتون نیست، پس
چرا رفتی؟


#ادامہ_دارد...





211 views17:11
باز کردن / نظر دهید