Get Mystery Box with random crypto!

راز دل ما

لوگوی کانال تلگرام razedelema — راز دل ما ر
لوگوی کانال تلگرام razedelema — راز دل ما
آدرس کانال: @razedelema
دسته بندی ها: دین
زبان: فارسی
مشترکین: 3.33K
توضیحات از کانال

هر بار شعر نابی اگر بر دلی نشست
باید دعا کنیم که "بیچاره شاعرش ..."
آی دی مدیر کانال↘️↘️↘️
@laughedandleft

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 4

2022-04-19 19:28:55 ‍ «انداخت خيالت ، ز کجایم به كجا ها...»

من صوت حزینی شده در بین صداها


یک چشم به راهم که بیایی ، دگری خون

شِبهم به خرابه است دگر بین بناها


درحادثه ی کشتن احساس ، تو پیروز

من حاصل صد رنج شدم بین بلاها


این خواهش یک شاعر پر رنجِ دل آشوب

بشنو که #حسان گفته : بیا بین دعاها


رفتی دو سه تا خاطره و کوله و یک نی

ای سازِ غم‌انگیز، رفیقم شدی از بین نواها


صد مرتبه دل دادم و صد بار تو بردی

هربار شکستی به عقوبت به جزاها


در هائل و بیم و همه گرداب و شب تار

یک بوسه ، امیدی بدهد بین رجاها


در نسخه ی بیماری غم‌های دلم بود

آغوش ِ پر از عاطفه شد بین دواها


مَسکن بزنی بین دودستان پر از معجزه

یار... یارب نبود نیک تَرش بین سراها


ای مردم دنیا که به لب خنده نصیبید

من گم شده ی عشق شدم بین شماها


در بین هزاران صنم ِ گشته به بازار

بد قسمت ما گشت از این بین عطاها


بی معرفتی بود صنم، هستی ما برد ، دل

را به تعمد به گرو برد هم او بین خطاها


بی رحم بُدش ، سنگدل و گاه پر از اخم

می‌گفت بیا بوسه ستان بین جفاها


اما به سوالی همه مشغول شدستم

که چرا روی که بردم نستد بین خفاها


من گم شده ی غرق به فکرم به سوالات

عمریست نفهمیده امش بین چرا ها


گو آمد و دل برد و دگربار نیامد

او عهد شکسته ست همه بین وفاها


درمستی خود غوطه شدم هرشبه من لیک

در فکر چرا یار گسسته ست زمن بین قضاها



اوئی که به رخ سیرت و هم باطن چون ماه

خوش رنگ ترین هست همه بین جلاها



یک دم نفسش مردهء من زنده کند باز

چون گیردمش ، روح رود بین هواها


یکبار فقط چشم شده موی به مویم

گو هست مرا ایل و نسب بین نِیاها


سجاده ی من پهن ، سبو باده به دستم

ذکرم همگی نام نکویش شده در بین ثناها


دانم که خدا دعوت من گفت به آمین

آغوش وِرا قسمت من بین سزاها


او آمده و گشته همه جان و دل ما

اوناب تر ازنابترین ست همه بین طلاها


در مستیِ یک نیمه شبم عرش صدا داد

بگزین به دلت نام ورا بین خداها


من هم بغلش خفتم و آغوش ورا سَجده

نمودم ، لبیک نمودم به ندا بین نداها



یارب تو بزن وحدت در بین خُم و مِی

تا ما به بقا گشته بمانیم همه بین فناها


#حسان


1401/1/20


#چنین_روزی


پیشنهاد میکنم بخاطر نوع ضبط صدا با هندزفری گوش کنید

@Razedelema

@monajat124
795 views16:28
باز کردن / نظر دهید
2022-04-16 08:18:17 ،
"قسم به دلتنگی‌های بی‌پاسخ..."

@Razedelema
1.2K views05:18
باز کردن / نظر دهید
2022-04-15 08:10:10 شایداتفاقای قشنگ تو صفحه بعدیه،نبند کتابو . .

@Razedelema
1.2K views05:10
باز کردن / نظر دهید
2022-04-12 15:29:00 چقد #مهران‌قدیری حق می‌گه این‌جا:
« آن که به من وفا نکرد مرهمِ تو نمی‌شود »

@Razedelema
1.3K views12:29
باز کردن / نظر دهید
2022-04-11 06:19:10 و إنك ماء
و إن الماء قد يسقي
و قد يروي
و قد يغرق

و تو آب هستی
و آب تشنگی می آورد
و آب سیراب میکند
و آب غرق میکند..

@Razedelema
1.4K views03:19
باز کردن / نظر دهید
2022-04-09 07:58:19 ولی انصاف نیست
رفتن آدما با خودشون باشه
فراموش کردنشون با ما…!!

@Razedelema
1.6K views04:58
باز کردن / نظر دهید
2022-04-04 20:57:18 آدما به سه دلیل وارد زندگیمون میشن:
برای یه عمر
برای یه فصل
برای یه درس..

@Razedelema
1.8K viewsedited  17:57
باز کردن / نظر دهید
2022-04-04 11:28:09 راز دل ما pinned «‍ «گفتم توشیرین منی گفتی تو فرهادی مگر گفتم خرابت میشوم گفتی تو آبادی مگر» تا کی نشینم تا سحر بازم بگردی در برم گفتم که غمگینم مکن ،گفتی کجا؟شادی مگر! دانی که بوی زلف تو محشر به پا دارد دلم گفتم مشامم میرسد ، گفتی تو در بادی مگر؟ گفتم نبویم بوی…»
08:28
باز کردن / نظر دهید
2022-04-04 11:28:04
‍ «گفتم توشیرین منی گفتی تو فرهادی مگر گفتم خرابت میشوم گفتی تو آبادی مگر» تا کی نشینم تا سحر بازم بگردی در برم گفتم که غمگینم مکن ،گفتی کجا؟شادی مگر! دانی که بوی زلف تو محشر به پا دارد دلم گفتم مشامم میرسد ، گفتی تو در بادی مگر؟ گفتم نبویم بوی…
1.8K views08:28
باز کردن / نظر دهید
2022-04-04 11:27:52 ‍ «گفتم توشیرین منی گفتی تو فرهادی مگر

گفتم خرابت میشوم گفتی تو آبادی مگر»



تا کی نشینم تا سحر بازم بگردی در برم

گفتم که غمگینم مکن ،گفتی کجا؟شادی مگر!



دانی که بوی زلف تو محشر به پا دارد دلم

گفتم مشامم میرسد ، گفتی تو در بادی مگر؟



گفتم نبویم بوی تو ، من دل کنم از کوی تو

گفتم زکویت میروم ، گفتی تو آزادی مگر؟



من هم غلامت میشوم باحلقهء در گوش خود

گفتم فراموشم نکن ، گفتی تو در یادی مگر



گفتم تو ماه و انجمی ، یک ره نما بر این دلم

گفتی تو دورِ گمرهی، یک راه و یک وادی مگر



این ناله ها و ندبه ها در کوه طور موسی ات

گفتم شها دست مرا ، گفتی فقط هادی مگر



گفتم‌ #حسان تنها منه، جامی بده عطشان ِ

توست،دیدم صدا آمد مرا ،گفتا ندا دادی مگر:



گفتی بریزم ساقیا ؟ گفتی منم مخمور تو ؟

گو تا بریزم من شکر، گویی تو قنادی مگر!



مژگان خود بر هم زدی همچون فریبی دلربا

جانم به صیدت میبری جانا تو صیادی مگر



نام مرا تا می بری ، لبهای تو معجز کند

ذکری که دل را میبرد، حقا تو اورادی مگر؟!



دستم رها کردی و من، گو جان من رفت از تنم

نبضم به تو بسته نرو ، مهرو تو جلادی مگر؟!



با بوسه ای احیا کنی ، با اخم خود غوغا کنی

من کشتهء احیای تو ، خود گو تو میلادی مگر؟



دستان تو معجز کند ، دامان تو دل میبرد

آغوش تو غوغا کند ، در جمع اضدادی مگر



اما دلت گاهی چرا سبقت به هر سنگی برد

گاهی سوالم این شود جانم تو فولادی مگر؟



از ناله هایم بگذری ، میخانه ات را هم ندی

مخمور مویت می‌کنی ظلم خدادادی مگر؟



شهری همه مدهوش تو ،وقتی که از در میرسی

لیلای مجنونان شوی ، شیرین ، پریزادی مگر



از آن شراب لعلِ تو صد مستِ لایعقل خراب

بازم بنایم می‌کنی من را ، تو بنیادی مگر؟



یک شب که در حد جنون می از لبانت میزدم

ناگه تو گم گشتی ز من ، گویم تو بیدادی مگر؟



یا آن شبی کو آمدی ، دستم گرفتی از وفا

غرق بلا بودم مها ، گفتم تو امدادی مگر



یک دم چرا دل میدهی صد دم مرا پس میزنی

در کار دل بردن ز من ، جانا تو استادی مگر ؟



تو یکنفر ، اما مرا گویی هزاران لشگری

صدها هزاران نمره ای یارا تو اعدادی مگر



هر سو نگاهت میکنم شبهی تو بر صدها نفر

در آینه تا آینه ، هم ایل و اجدادی مگر



لبخند تو در ذهن من گویی شبیه دلبریست

یادم نمی آید کسی گویم تو دلشادی مگر



این شعر من پایان شده گویا تویی ختم رسل

دل نامه ات قانون من ، دلبر تو ارشادی مگر



گفتم عزیزا دلبرا من مست در پا خفته ام

دستم رسان بر دامنت گفتی تو افتادی مگر



هر شب به بالینت شها من تا سحر دل میدهم

از شعر خود نجوا کنم ، بهرت تو شهزادی مگر


#حسان
دقایق پایانی سال ۱۴۰۰
و آغاز 01/01/01


تضمین از شعر آقای مجتبی عدالتی

پیشنهاد میکنم بخاطر نوع ضبط صدا با هندزفری گوش کنید

@Razedelema

@monajat124
1.8K views08:27
باز کردن / نظر دهید