Get Mystery Box with random crypto!

#پارت46 نگاه عصبی و در عین حرصی بهم انداخت و از مغازه بیرون ر | ســــنگــــ👊🏻کــــاغــــذ📃قــــیــــچــــیــــ✂️

#پارت46

نگاه عصبی و در عین حرصی بهم انداخت و از مغازه بیرون رفت!
تو دلم داشتم ریز می خندیدم که یهو مچ دستم توسط مغازه دار گرفته شد!
تو شوک زل زدم به نگاه شیطونش و با عصبانیت توهمون حالت که دستمو می کشیدم که از دستش بیرون بیاد، گفتم:
- داری چه غلطی می کنی؟ ولم کن

بدون این که از خیره بودنش کم بشه، یا اینکه دستم رو ول کنه، محکم تر گرفت و منو کشید سمت خودش، خوبه اون میز کوچولو و شیشه ای وسطمون بود، وگرنه چسبیده بودم بهش، جیغ زدم که تند گفت:
- جیغ نزن کوچولو، کاریت ندارم که، فقط حالم خیلی بَده، میای این طرف کارت دارم؟!

با چشم های گشاد شده نگاهش می کردم که یهو آروین اومد کنارم و با مشت محکمی که فرود آورد تو صورت پسره، دستم رو ول کرد و عقب رفتم.
آروین فریاد زنان رو به پسره همون طور که یقه لباسش رو تو مشت گرفته بود، گفت:
- بی ناموس چه غلطی داری می کنی ها؟ اشغال حرومزاده!

ته دلم یه جوری شد.
آب دهنم رو قورت دادم و به گوشه لب پسره که خونی شده بود خیره شدم!
پسره که زیاد حالش خوش نبود، با صدای ضعیفی گفت:
- ول کن، ولمممم کن