#پارت47 آروین مشتش رو بالا برد و خواست بزنه که با جیغ گفتم: - | ســــنگــــ👊🏻کــــاغــــذ📃قــــیــــچــــیــــ✂️
#پارت47
آروین مشتش رو بالا برد و خواست بزنه که با جیغ گفتم: - بیخیال، ولش کن، الان شَر میشه!
چند ثانیه تو همون حالت موند و در آخر یقه پسره رو یجوری محکم ول کرد و پرتش کرد که با کمر خورد به دیوار پشت سرش، روشو برگردوند و بدون نگاهی بهم، با همون اخم های درهمش، از مغازه بیرون رفت! لبام از بغض لرزید. بببن چقدر مَرده که اینجوری نجاتت داد، حالا تو چیکار کردی؟! برگشتم و با عصابی خراب بخاطر رفتار خودم، از مغازه بیرون رفتم. کنار خیابون ایستاد و با پا محکم کوبید به چرخ ماشینی که اون گوشه افتاده بود. اخم هام رو جمع کردم. عصابم از دست خودم خراب شده بود. مگه ندیدی پسره ی عوضی چجوری نگاهت می کنه؟ یکی بگه خب چرا همچین عَنی خوردی؟ اَه
با قدم های تند نزدیکش رفتم. روش اونطرف بود و به جاده زل زده بود. تنش می لرزید. یکی از دستاش رو مشت کرده بود! صاف ایستادم و نگاهم رو ازش گرفتم. نفس کلافه ای کشیدم و یه دور چشمام رو بستم و باز کردم.
با صدای لرزونی تو همون حالت که به جاده خیره شده بودم، گفتم: - معذرت می خوام..